پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| هدف قیام سیداشهداء(ع)
با مرگ معاویه بن ابوسفیان، فرزندش یزید(لعنهاللهعلیه) به خلافت جامعه اسلامی رسید و بسیاری از مردم با او بیعت کردند؛ چهره یزید با پدرش معاویه بسیار متفاوت بود، او اصلا به دین و دیانت و حتی ظاهر شریعت اهمیتی نمیداد و تنها به فکر شهوترانی و عیش و نوش خود بود، او مردی سگباز، میمونباز، شرابخور، بسیار شهوتران و... بود. لذا با خلیفه بودن او، حتی ظواهر دین و اسلام در خطر عظیمی قرار میگرفت. به همین خاطر است که امام حسین(علیهالسلام) بعد از اینکه یزید به خلافت رسید فرمود: «وَ عَلَى الاِسْلَامِ السّلَامُ اِذْ قَدْ بَلِیَتِ الْاُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْل یَزِِید: آنگاه که امت، گرفتار حاکمی چون یزید گردد، باید فاتحه اسلام را خواند».[۱]
با این اوصاف، دیگر درنگ جایز نبود و حرکت ابیعبدالله الحسین(علیه السلام) شروع شد؛ اتفاقا به خاطر جایگاه رفیع حضرت در میان مردم، حرکت ایشان، حال بیعت کند یا قیام، از اهمیت ویژهای برخوردار بود، بنابراین این قیام یا بیعت، بازتاب بسیار گستردهای در میان مردم داشت و به منزله تایید یا عدم تایید تلقی میشد. یزید نیز از این مطلب آگاه بود، به همین خاطر همان روز اول خلافت خود، طی نامهای از والی مدینه خواست که از حضرت بیعت بگیرد، و گفت اگر امام(علیه السلام) بیعت نکرد، ایشان را به قتل برسان.[۲] امام حسین (علیهالسلام) با دیدن این اوضاع و احوال، حرکت خود را شروع و به منظور اعلام انزجار از دولت یزید، شبانه از مدینه خارج شده و به سمت مکه حرکت کردند و چند ماهی در آنجا سکونت گزید.
حضرت با تدبیری عالی مکه را برای سکونت انتخاب کرد، زیرا ایام حج نزدیک بود و مسلمین از اقشار مختلف و از تمام بلاد اسلامی برای حج میآمدند، لذا بهترین فرصت برای رساندن پیام انزجار از دولت و خلیفه وقت بود. ایشان تا لحظات پایانی اعمال حج، در مکه ماندند، سپس حج را رها کرده و به سمت کوفه حرکت کردند، همین حرکت حضرت، نیز تدبیری عالمانه و زیرکانه بود، زیرا همه منتظر حضور ایشان در اعمال پایانی حج بودند که ناگهان متوجه شدند فرزند رسول خدا(صلیاللهعلیهوآله) مکه را ترک کرده و همین امر، باعث کنجکاو شدن مردم و تحریک بیشتر آنها شد.
از این به بعد حرکت حضرت، رنگ و بوی تازهای به خود گرفت؛ تا آن زمان تنها سخن از این بود که اباعبدالله الحسین(علیهالسلام) بیعت نمیکند، اما از این به بعد سخن از این است که حضرت، قیام کرده و بر علیه یزید فاسد به پا خواسته و اصل حکومت او را مشروع نمیداند؛ بنابراین حرکت به سمت کوفه بسیار مهم و ارزشمند بود و با تمام حرکتها فرق میکرد.
حال برخی جاهلان یا مغرضان، برای منحرف کردن قیام اباعبدالله الحسین(علیهالسلام) در مقابل ظلم و ستم و بیدینی یزید(لعنهاللهعلیه) گفتهاند: حضرت قیام نکرد، بلکه هدف او تنها بیعت نکردن با یزید(لعنهاللهعلیه) بود و تنها میخواست فرار کند، ولی متاسفانه در کربلا گرفتار شد، لذا هدفش قیام نبود.
در پاسخ میگوییم: اولا این قول صرفا یک تحلیل است و هیچ مدرکی و مستندی تاریخی یا روایی ندارد؛ دوما نقدهای متعددی بر آن وارد است:
۱. این مطلب مخالف سخنان خود حضرت است، حضرت قبل از خارج شدن از مدینه فرمودند: «إنّی لم أخرج أشرا، و لا بطرا، و لا مفسدا، و لا ظالما؛ و انما خرجت لطلب الاصلاح فی أمّة جدّی، أرید أن آمر بالمعروف، و أنهى عن المنکر؛ و أسیر بسیرة جدّی و ابی علی بن ابی طالب ... من از سر شادى و سرمستى و تباهکارى و ستمگرى قیام نکردم، بلکه برای اصلاح در امت جدم به پا خاستم، و اکنون مىخواهم امر به معروف و نهى از منکر کنم، و بر روش جدم و پدرم على بن ابى طالب راه بروم... .»[۳] در این روایت کلمه «اخرج» آمده که دال بر خروج و قیام است و هرگز صحبت از فرار و عدم بیعت نیست، بلکه خود حضرت با صراحت بیان میکند من بر یزید خروج کردهام، و خروج بر کسی به معنای قیام و اعلام جنگ با اوست و در این روایت هدف خود از قیام را نیز به روشنی بیان کنند که اصلاح امت و امر به معروف و نهی از منکر است. اگر هدف حضرت فرار بود و عدم بیعت، چرا حرکت را به سوی کوفه آغاز کرد؟ بهترین تدبیر این بود که در مکه بماند و هیچ حرکتی نکند، همچنانکه «عبدالله بن زبیر» در مکه ماند و در امان بود.
۲. اگر هدف حضرت فرار بود، چرا کوفیان برای او نامه نوشتند و ایشان را به کوفه دعوت کردند و با ایشان بیعت کردند و از ایشان خواستند تا قیام کند، ایشان میتوانست در پاسخ نامهها و بزرگان کوفه که ایشان را دعوت کرده بودند بفرماید: نه من اهل قیام نیستم و سکوت اختیار کند.
۳. در بین راه و قبل از رسیدن به سرزمین کربلا خبر شهادت مسلم و پیمان شکنی کوفیان به حضرت رسید، حتی برخی گفتهاند روز حرکت به سمت کوفه خبر شهادت مسلم آمد.[۴] با این حال اگر هدف حضرت تنها فرار از بیعت بود، به هیچ وجه عاقلانه نبود که به حرکت خود ادامه دهد و میبایست برگردد و به سمت جاهای امن فرار کند، به کوهها بگریزد، به ایران بیاید که بیشتر شیعیان در ایران سکونت داشتند و مخفیانه زندگی کند، نه اینکه در موسم حج خود را به همه حجاج معرفی کند و از حکومت و خلافت و ... اعلام انزجاز کند.
۴. اگر هدف فقط فرار از بیعت بود، اصلا عاقلانه نبود که خانواده و اهل بیت خود را همراه خود ببرد، حضرت میتوانست خودش به تنهایی و کاملا مخفیانه و با چهرهای مبدل از مدینه خارج شود و به مکانی نامعلوم بگریزد تا از سپاهیان خلیفه در امان باشد، لذا اصلا عاقلانه نبود خانواده و زنان و بچههای فامیل و اهل بیت خود را با خود همراه کند.
۵. حضرت برای اکثر بزرگان شیعه و اهل سنت نامه نوشت و آنها را به بیعت با خود و قیام علیه یزید(لعنهاللهعلیه) دعوت کرد، و بسیاری از آنان به نامه حضرت پاسخ دادند.[۵] حال اگر هدف تنها عدم بیعت بود، معنا نداشت برای بزرگان اقوام مختلف نامه بنویسد و آنها به قیام و بیعت با خود دعوت کند. پس حضرت هدفی جز قیام علیه یزید(لعنهاللهعلیه) نداشت حال اگر مردم حمایت میکردند که حکومت و خلافت را نیز سرنگون میکرد و اگر نه، خودش قیام کرده و سبب بیدار شدن مردم میشد.
بنابراین اولا: اسناد تاریخی و سخنان خود اباعبداللهالحسین(علیهالسلام) گویای این است که حضرت خروج کرده و خروج نیز به معنای قیام و حرکت انقلابی است، نه فرار و عدم بیعت. دوما: به هیچ وجه عاقلانه نبود که برای فرار از بیعت، خانواده و زنان اهل بیت را با خود ببرد و با شنیدن خبر شهادت نماینده خود باز به مسیری ادامه دهد که به کشته شدن او بیانجامید.
پینوشت
[۱]. اللهوف على قتلى الطفوف، سید ابن طاووس، تحقیق: فهرى زنجانى، احمد، جهان، تهران، چاپ: اول، ۱۳۴۸ ش، ص ۲۴.
[۲]. همان، ص ۲۲.
[۳]. بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۳ ق، ج۴۴، ص ۳۲۹.
[۴]. لهوف، همان، ص ۶۰-۶۳.
[۴]. همان، ص ۳۵.