متن کوتاه

دستی میان حیرت و اضطرار طفلی شیرخواره را می‌برد و برمی‌گرداند. در آخر تصمیم گرفت جسم نحیفش را به خاک بسپارد تا آنان که سفیدی گلوی طفل، چشمشان را گرفته بود، شیرازه‌ی بدنش را به نعل اسب‌ها فرش نکند.

ناگاه صدایی دست پدر را خشکاند. "مهلا مهلا یابن‌الزهرا" کمی آرام‌تر مولا. به دل بی‌تاب مادر کمی امان بده.

مادر است دیگر، عذاب شیر نداشتن برای نازدانه‌اش کم نبود که حالا بدون آنکه حلقوم بریده‌ طفلکش را ببوسد اسیر خاکش کند.

مادرانه برایش لالایی وداع خواند و داغ دل مادران دنیا شد آن خداحافظی سوزناک؛ همه‌ لالایی‌های دنیا بعد از آن، سوز دل رباب را به خود گرفت.
دل‌نگرانی مادران همه تاریخ از دیر رسیدن فرزندشان، وام‌دار دل‌شوره رباب است برای تاخیر پدر در برگرداندن فرزندش. تلاش مادران عالم برای خوب غذا خوردن دلبندانشان حاصل حسرت رباب است برای شیر دادن به کودکش.

مادر کلمه مقدسی‌ست که فدایی فرزند شدن در آن جاری‌ست و چه اندازه شیرین است بتوانی از شیره جانت به آنکه چون جانت در میان وجودت پرورانده‌ای بنوشانی.

بریده باد دست‌هایی که می‌کوشند تا رویای مادر شدن را از دخترانمان دور کنند. خشک و ابتر باد مغزهایی که نقشه برای به لجن کشیدن نام مقدس "مادر" می‌کشند.

بیا برای پرورش فرزندت مادرانه فکر کنیم. بیا برای اسطوره شدن دردانه‌ات مادرانه تلاش کنیم. امید که احیا کننده "از دامن زن مرد به معراج می‌رود"باشیم به مدد باب‌الحوائج شش ماهه کربلا.

ربَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّکَ ...

نویسنده : زینب رحیمی تالارپشتی