کتابهایی درزمینه اعتقادات وفعالیت های وهابییت و شبهاتی که این فرقه ضاله براعتقادات شیعیان وارد می کنند برای بنده معرفی کنید .

آیین وهابیت، به ظاهر زاییده اندیشه «محمد بن عبدالوهاب» (۱۲۰۶ – ۱۱۱۵ ه .ق ) نجدى است ؛ ولى ریشه هاى آن مربوط به «ابن تیمیه» است(۱) . نوشته هاى این شخص، اساس معتقدات وهابیان را تشکیل مى دهد .

وقتى «ابن تیمیه» آرا و عقائد خود را درباره زیارت قبر پیامبرصلى الله علیه وآله و مسافرت براى آن آشکار ساخت و آن را حرام دانست ؛ از طرف علما و دانشمندان اهل سنت مصر و شام، مورد نقد قرار گرفت و کتاب هاى ارزشمندى در رد وى نوشته شد(۲) .

افزون بر مخالفت قضات چهارگانه اهل سنت، سران آنان در مصر و شام به تفسیق او پرداخته و او را فردى منحرف معرفى کردند. «ذهبى» دوست معاصر «ابن تیمیه»، در نامه دوستانه اى او را در اشاعه و گسترش فساد، همتاى حجاج خواند(۳) .

غائله ابن تیمیه با مرگ او فروکش کرد . شاگرد معروف او «ابن القیم»، به ترویج آراى استاد پرداخت ؛ ولى چندان نتیجه نگرفت . او نیز در سال ۷۵۱ ه .ق درگذشت و با مرگ او، مکتب استادش به دست فراموشى سپرده شد .

در اواسط قرن دوازدهم هجرى(۴) بار دیگر اندیشه هاى «ابن تیمیه» به وسیله شخصى به نام «محمد» فرزند «عبدالوهاب» در سرزمین «نجد» احیا شد . پدر «عبدالوهاب» با عقاید فرزند خود مخالف بود ؛ از این رو، تا پدر در قید حیات بود، وى از اظهار آنها خوددارى مى کرد . وقتى پدر در سال ۱۱۵۳ ه .ق درگذشت، او عرصه را براى نشر عقاید خود مناسب دید ؛ لذا با همکارى امیر شهر «عُیَیْنَه» به نام «عثمان بن حمد»، به نشر آنها پرداخت . چیزى نگذشت که «عثمان» از طرف امیر «احساء»، مورد توبیخ قرار گرفت . او نیز ناچار شد عذر «شیخ» را بخواهد و او را از «شهر» بیرون کند .

«شیخ محمد» در سال ۱۱۶۰ ه .ق از شهر «عیینه» بیرون رفت و رهسپار «درعیه» شد . در آن زمان ریاست شهر با «محمد بن سعود»، (جد آل سعود ) بود ؛ سرانجام میان آن دو، ارتباط برقرار شد . امیر شهر، به او وعده پشتیبانى داد و او نیز به امیر، نوید قدرت و غلبه بر بلاد داد .

شیخ دعوت خود را تحت عنوان «توحید» و مبارزه با شرک آغاز کرد و دیگران – به جز خود و پیروان مکتبش – را مشرک معرفى کرد . حملات او به اطراف و اکناف نجد، آغاز گردید . نفوس زیادى از زن و مرد و کودک قبایل اطراف، به دست اتباع شیخ کشته شدند و اموال زیادى تحت عنوان «غنایم از مشرکان» گرد آمد .

در زمانى که «شیخ محمد» به «درعیه» آمد و با «محمد بن سعود» توافق کرد، مردم آنجا در نهایت تنگدستى و احتیاج بودند .

«آلوسى» از قول «ابن بشر نجدى» نقل مى کند : «من (ابن بشر ) در اول کار شاهد تنگدستى مردم «درعیه» بودم، سپس آن شهر را در زمان «سعود» مشاهده کردم . مردم از ثروت فراوان برخوردار شدند و سلاح هاى ایشان با زر و سیم زینت یافت . بر اسبان اصیل و نجیب سوار مى شدند و جامه هاى فاخر در برمى کردند . از تمام لوازم ثروت بهره مند بودند ؛ به حدى که زبان از شرح و بیان آن قاصر است!

روزى در یکى از بازارهاى «درعیه» ناظر بودم که مردان، در طرفى و زنان در طرف دیگر قرار داشتند . در آنجا طلا و نقره، اسلحه، شتر، گوسفند، اسب، لباس هاى فاخر، گوشت، گندم و دیگر مأکولات به قدرى زیاد بود که زبان از وصف آن عاجز است . تا چشم کار مى کرد، بازار دیده مى شد و من فریاد فروشندگان و خریداران را مى شنیدم که مانند همهمه زنبور عسل، درهم پیچیده بود . یکى مى گفت : فروختم و دیگرى مى گفت : خریدم» .

«ابن بشر» شرح نداده است که این ثروت هنگفت، از کجا پیدا شده بود ؛ ولى با قرائن تاریخى، معلوم مى شود اینها از جنگ با مسلمانان قبایل و شهرهاى دیگر «نجد» – به جرم موافقت نکردن با عقاید وى – و غارت کردن اموال آنان، به دست آمده است .

روش «شیخ محمد» در مورد غنایم جنگى، این بود که آن را هر طور مایل بود به مصرف مى رساند و گاهى تمام به دو یا سه نفر عطا مى کرد . غنایم هر چه بود، در اختیار شیخ قرار داشت و امیر نجد هم با اجازه او، مى توانست سهمى ببرد .

یکى از بزرگ ترین نقاط ضعف «شیخ»، این بود که با مسلمانانى که از عقاید کذایى او پیروى نمى کردند، معامله کافر حربى مى کرد و براى جان و ناموس آنان، ارزشى قائل نبود!! کوتاه سخن اینکه، «محمد بن عبدالوهاب» به توحید با تفسیر غلطى که مى گفت، دعوت مى کرد و هرکس مى پذیرفت، خون و مالش سالم مى ماند ؛ وگرنه خون و مالش، مانند کفار حربى، حلال و مباح بود .

جنگ هاى «وهابیان» در «نجد» و خارج از «نجد» – از قبیل «یمن» و «حجاز» و اطراف «سوریه» و «عراق» – بر همین پایه قرار داشت . هر شهرى که با جنگ و غلبه بر آن دست مى یافتند، بر ایشان حلال بود . اگر مى توانستند آن را جزو متصرفات و املاک خود قرار مى دادند ؛ اگر نه به غنایم آنها اکتفا مى کردند(۵) .

کسانى که با عقاید او موافقت کرده و دعوت او را مى پذیرفتند، مى بایست با او بیعت کنند . و اگر کسانى به مقابله برمى خاستند، کشته مى شدند و اموالشان تقسیم مى گردید! به عنوان نمونه سیصد مرد از اهالى یک قریه به نام «فصول» در شهر «احسا»، به قتل رسانیدند و اموالشان را به غارت بردند(۶) .

«شیخ محمد بن الوهاب» در سال ۱۲۰۶ ه .ق در گذشت(۷) و پس از او پیروانش به همین روش عمل کردند . در سال ۱۲۱۶ ه .ق «امیر سعود» وهّابى، سپاهى مرکب از بیست هزار مرد جنگى تجهیز کرد و به شهر کربلا حمله ور شد . کربلا در این ایام در نهایت شهرت و عظمت بود و زائران ایرانى و ترک و عرب بدان، روى مى آوردند . «سعود» پس از محاصره شهر، سرانجام وارد آن گردید و کشتار سختى از مدافعان و ساکنان آن نمود .

سپاه «وهابى» چنان رسوائى در شهر کربلا به بار آورد که به وصف نمى گنجد . پنج هزار تن یا بیشتر (تا بیست هزار هم نوشته اند ) را به قتل رسانیدند . پس از آنکه «امیر سعود» از کارهاى جنگى فراغت یافت، به طرف خزینه هاى حرم امام حسین علیه السلام متوجه شد . این خزاین، از اموال فراوان و اشیاء نفیسى انباشته بود، وى هر چه در آنجا یافت، برداشت و به غارت برد!!

«کربلا» پس از این حادثه، به وضعى درآمد که شعرا براى آن مرثیه مى گفتند(۸) . «وهابیان» در مدت متجاوز از دوازده سال، گاه و بى گاه به شهر کربلا و اطراف آن، و نیز به شهر «نجف» حمله برده و آنجا را غارت مى کردند . نخستین حمله در سال ۱۲۱۶ ه .ق بود . این هجوم در روز «عید غدیر» آن سال انجام گرفت .

حملات وهابیان به جده، مکه، مدینه، سوریه و عراق، بیش از آن است که در اینجا بیان گردد . پیوسته جنگ هاى خونین بین حکومت عثمانى از طریق امراى مصر و وهابیان وجود داشت . گاهى بر اثر ضعف دولت عثمانى، وهابیان بر طائف، مکه و مدینه دست یافته و آثار و مشاهد اسلامى را ویران مى کردند و اموال را به غارت مى بردند . سرانجام از آنجا به نجد طرد مى شدند و عثمانى ها تسلط خود را بر این مناطق با گماشتن خاندان «شریف» بر ریاست حرمین حفظ مى کردند .

در جنگ جهانى اول، مسئله «پان عربیسم» زنده شد و با اشغال شام و اردن و عراق از طریق دولت هاى بزرگ(مانند بریتانیا و فرانسه )، وحدت کشورهاى عربى از هم گسست و هر نقطه اى از این بلاد، به امیرى سپرده شد . بلاد نجد، به آل سعود – که بزرگ آنها در آن روز «عبدالعزیز بن سعود» (پدر شاه فهد ) بود – واگذار گردید . این مسأله به جهت همکارى نزدیک وى، با بریتانیا در شکستن قدرت دولت عثمانى بود . این واگذارى، تحت شرایطى استعمارى انجام گرفت که در تاریخ مذکور است .

بعدها مصالح بریتانیا و جهان استعمار، ایجاب کرد که بر قلمرو قدرت وهابیان، افزوده شود و حرمین شریفین و منطقه حجاز، در اختیار آل سعود قرار گیرد . از این رو، با برنامه ریزى خاصى – که بریتانیا در آن دست داشت – در سال ۱۳۴۴ ه .ق وهابیان، حرمین شریفین را پس از یک جنگ خونین تصرف کردند و تنها در طائف دوهزار تن از عالمان بزرگان و زنان و مردان را کشتند ؛ به گونه اى که خود «عبدالعزیز» بر این جنایت اعتراف کرد! در نتیجه، به حکومت خاندان «شرفا» در این سرزمین خاتمه داده شد و این دو منطقه وسیع اسلامى – به ضمیمه نجد و حجاز – به نام «سعودى» در دفاتر دولت هاى بزرگ استعمارى، ثبت شد . نام «نجد» و «حجاز» منسوخ گردید و عبدالعزیز خود را در سال ۱۳۵۰ ه .ق(۱۳۱۰ ه .ش ) شاه دو منطقه خواند و کشور به نام «مملکت عربى سعودى» – نه اسلامى – نام گذارى شد . وى تا سال ۱۳۳۴ه .ق زمام امور را به دست داشت و پس از درگذشت او فرزندان وى به نام هاى : سعود، فیصل، خالد، فهد، عبداللَّه حاکمان این سرزمین بوده و هستند(۹) .

……………….) Anotates (……………..

۱) م سال ۷۲۸ ه .ق در زندان دمشق .

۲) ر .ک : کتابنامه ردّ وهابیت در مجله مکتب اسلام(سال ۲۹ ) و نشریه تراثنا(شماره ۱۷ ) .

۳) تکمله السیف الصیقل، ۱۹۰ .

۴) حدود سال هاى ۱۱۴۵ ه .ق .

۵) جزیره العرب فى القرن العشرین، ص ۳۴۱ .

۶) تاریخ المملکه العربیه السعودیه، ج ۱، ص ۵۱ .

۷) در تاریخ تولد و فوت شیخ، غیر از ۱۲۰۶ -۱۱۱۵ اقوال دیگرى هم هست .

۸) تاریخ کربلا و حائر حسین علیه السلام، صص ۱۷۲ – ۱۷۴ .

۹) جهت آگاهى بیشتر ر .ک : آیه اللَّه جعفر سبحانى، پرسش ها و پاسخ ها.

براى مطالعه و تحقیق پیرامون وهابیت، کتاب هاى معرفى شده ذیل را مطالعه نمایید:

۱ـ آیین وهابیت جعفر سبحانى

۲ـ برگى از جنایات وهابى ها مرتضى رضوى ترجمه: ضیایى

۳ـ وهابیان على اصغر فقیهى

۴ـ آیا این است اسلام واقعى ، ابوالفضل حسینى

۵ـ فتنه وهابیت زینى دهلان ترجمه: همتى

۶ـ نقدى بر اندیشه وهابیان موسوى قزوینى ترجمه: طارمى

۷ـ تحلیلى نو بر عقاید وهابیان حسن ابراهیمى

۸ـ فرقه وهابى و پاسخ به شبهات آنها قزوینى ترجمه: دوانى

۹ـ نقد و تحلیلى پیرامون وهابیگرى همایون همتى

۱۰ـ اشتباه بزرگ وهابى ها عیسى اهرى

۱۱ـ پیشینه سیاسى فکرى وهابیت درّى

۱۲ـ تاریخ مکه هادى امینى ترجمه: آخوندى

۱۳ـ ترجمه کشف الارتیاب، ج ۴ علامه سید محسن امین ترجمه: تهرانى

۱۴ـ سخنى چند با موحدین مصطفى نورانى

۱۵- کارنامه عملی وهابیت ، آیت الله جعفر سبحانى

منابع اعتقادی

۱٫ مقدّمه ای بر جهان بینی اسلامی (۶ جلد) ، شهید مطهری

۲٫ آموزش عقائد ، آیهالله مصباح یزدی

۳٫ امامت در بینش اسلامی ، علی ربّانی گلپایگانی

۴٫ مبداء و معاد ، علی اللهوردیخانی

۵٫ حق جو حق شناس (ترجمه ی المراجعات )، سید شرف الدین عاملی

۶٫ آنگاه هدایت شدم ، دکتر تیجانی

۷٫ توحید ، شهید مطهری

۸٫ معاد ، شهید مطهری

۹٫ معاد یا بازگشت به سوی خدا ، استاد محمد شجاعی

۱۰٫ دادگستر جهان ، ابراهیم امینی