هرچند سیر سلوک، تهذیب و تزکیه نفس و همچنین تامل و درنگ در پیام های قرآنی زمان خاصی ندارد و انسان بایست پیوسته درحال مراقبه، تهذیب و تزکیه نفس، و در حال تامل پیرامون پیام آیات قرآنی باشد، ولی از آنجایی که ماه رمضان در همان حال که ((ماه ضیافه الله)) است، ماه ((ربیع القران)) و نزول دفعی حقیقت ملکوتی قرآن، بر قلب پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله است، از این فرصت نورانی و استتنایی استفاده کرده به تحلیل و تفسیر پیام و موضوع قرآنی که جنبه عرفانی، تربیتی، اجتماعی، سیاسی، داشته و از موضوعات روز جامعه است می پردازیم:
پیام اول قرآنی: ضرورت تزکیه نفس
پیام اول قرآنی درسلوک و صعود معنوی و عرفانی ((تهذیب وتزکیه نفس))، مهار کردن تمایلات غریزی ونفس سرکش کاست، برای اینکه این پیام قرآنی به درستی تحلیل شده باشد بیان چندنکته لازم و ضروری است.
******
نکته اول: به دلایل متعدد قرآنی وروایی، گام اول درسلوک، ((تهذیب وتزکیه نفس)) است:
دلیل اول: بر اینکه پله اول از سلوک و صعود و پیدا کردن به عالم معنا و عالم قدس ((تهذیب وتزکیه نفس)) آیات یکم تا یازدهم از سوره شمس است که در این آیات خداوند یازده بار((قسم)) خورده است((الشَّمْسِ وَ ضُحاها (1) وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها (2) وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها (3) وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها (4) وَ السَّماءِ وَ ما بَناها (5) وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها (6) وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها (7) فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (8) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها (9) وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها (10):به خورشید و گسترش نورت آن سوگند، (1) و به ماه هنگامى که بعد از آن درآید، (2) و به روز هنگامى که صفحه زمین را روشن سازد، (3) و به شب آن هنگام که زمین را بپوشاند، (4) و قسم به آسمان و کسى که آسمان را بنا کرده، (5) و به زمین و کسى که آن را گسترانیده، (6) و قسم به جان آدمى و آن کس که آن را (آفریده و) منظّم ساخته، (7) سپس فجور و تقوا (شرّ و خیرش) را به او الهام کرده است، (8) که هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده (9) و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است! (10)
دلیل دوم: بر اینکه از منظر قرآن راه صعود به عالم معنا تهذیب و تزکیه نفس است، این است با وجود اینکه حق تعالی نعمت زیادی دراختیار بشر قرار داده که انسان بتواند ادامه حیات بدهد که برخی ازاین نعمت ها چون ((مغز، قلب)) آنچنان حیاتی است که اگر ازانسان سلب شود ادامه حیات از انسان گرفته شود زندگیش مختل می شود ولی با این همه از درجه اهمیت در هیچ آیه ای برانسان منت ننهاده است ولی درآیه(164) مبارکه از سوره بقره(آل عمران) است بعثت انبیاء را به دلیل فلسفه بعثت که تهذیب و تزکیه آنان است منت نهاده و می فرماید:((164» لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ:همانا خداوند بر مؤمنان منّت گذاشت که در میان آنها پیامبرى از خودشان برانگیخت، تا آیات او را بر آنها تلاوت کند و ایشان را پاک کرده و رشد دهد و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد، هر چند که پیش از آن، قطعاً آنها در گمراهى آشکار بودند.))
دلیل سوم: بر اینکه تهذیب و تزکیه نفس نخستین پله اول ملاقات است آنست ((تهذیب وتزکیه نفس)) هدف و غرض فلسفه بعثت همه انبیاءاست، چرا که در ایه(2) سوره جمعه آمده است :((هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ:اوست که در میان مردم درس ناخوانده، پیامبرى از خودشان مبعوث کرد تا آیات الهى را بر آنان بخواند و آنها را رشد و پرورش داده (از آلودگى شرک و تفرقه پاک سازد) و کتاب آسمانى و حکمت به آنان بیاموزد و همانا پیش از این در انحراف و گمراهى آشکار بودند.))
دلیل چهارم: بر اینکه گام اول در سیر سلو ک((الی الله)) تهذیب وتزکیه نفس است روایاتی است که در این روایات جهاد بادشمن جهاد اصغر ولی تهذیب و تزکیه نفس به منزله ((جهاد اکبر)) دانسته شده است ازهمین رو در روایات آمده است:
1-علی علیه السلام روایت می کند که :
((اِنّ رَسُولَ اللّهِ بَعَثَ بِسَریّةٍ فَلَمّا رَجَعُوا. قالَ (صلّى الله علیه وآله وسلّم) مَرْحَبا بِقُومِ قَضَوُا الجَهادَ الاَصْغَر وَ بَقِى الجَهادَ الاَکبَرَ قیلَ یا رَسُولُ اللّهِ وَ مَا الجَهادَ الاَکبَرْ؟ قالَ: جَهادُ النَّفسِ. ثُمَّ قالَ (صلّى الله علیه وآله وسلّم): اَفْضَلُ الْجَهادِ مَنْ جاهَدَ النَّفْسَ الَّتى بَیْنَ جَنْبَیْهِ.(71)
رسول خدا (صلّى الله علیه وآله وسلّم) گروهى را به جنگ فرستاد. زمانى که آنان برگشتند، پیامبر فرمود: آفرین بر مردمى که جهاد اصغر را انجام دادند و جهاد اکبر مانده است. سؤال شد: ، جهاد اکبر چیست؟ فرمود: جهاد با نفس و سپس فرمود: برترین جهاد، جهاد کسى است که با نفسى که در میان کالبد اوست، مبارزه کند.
******
نکته دوم: تهذیب و تزکیه نفس اگر بخواهد منتج به نتیجه باشد و خروجی متفاوت با ردی داشته باشد زمینه و بستر سلوک الله فراهم بشود امکان پذیر نیست مگر آنکه به صورت تدریجی یا دفعی سه منزل از منازل سلوک و سه پله ازپله های تزکیه نفس طی شود.
1- تخلیه: مقصود از منزل((تخلیه)) آن است تمام رزائل اخلاقی همچون((حسد، تکبر، بخل، حقد، نمامی، پرحرفی، چشم چرانی وهرزگی، غیبت، دروغ، ...))که هریک به تنهایی موجب تباهی انسان، و مانند موشی درانبانند که می توانند عمل صالحی که به دست آمده حبط و خالی نمایند و موجب دوری از حق تعالی شوند به تدریج یا همچون بشر حافی یک باره متحول شده باطنش را از این آلودگی ها تصفیه، تطهیر و پاک نماید چرا که درباره بشر امده است:
((بشر حافى فردى متمکن و مرفّه بود. املاک و غلامان و کنیزان بسیارى داشت. اکثر اوقات خود را با تفریح و خوش گذرانى سپرى مى کرد. روزى امام هفتم، حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) از کنار منزل او مى گذشت. ساز و آواز درون خانه بشر به گوش حضرت رسید. از کنیزکى که دم در منزل ایستاده بود، پرسیدند: این منزل از آن کیست؟ پاسخ دادند: از آن مولایم بشر. پرسیدند: او بنده است یا آزاد؟ کنیزک گفت: بنده نیست، بلکه صاحب بندگان فراوان است. حضرت فرمود: آرى اگر بنده بود، این اندازه بى بندوبار نبود. بنده باید بسته به حق باشد، نه رسته از حق. بنده باید گوشش به پیام معبود باز باشد، نه به نواى ساز و آواز. این بفرمود و بفرت. کنیزک به درون خانه شتافت و جریان را با بشر در میان گذاشت. بشر از شنیدن این سخنان به خود پیچید و بلرزید و از پى حضرت روان شد، تا به حضرت رسید و توبه نصوح نمود و دیگر دامنش را به گناه نیالود. به همین جهت، تا آخریش لحظات عمر خود کفش نپوشید. از این رو، به بشر حافى ـ یعنى پاى برهنه ـ ملقب شد. این گونه بازگشت، همان تخلیه دفعى است که بشر حافى توفیق آن را یافت و در عرصه تهذیب نفس موفق و پیروز شد.:منهاج الکرامه، ص۵۹))
2- تجلیه: مقصود و منظور از تجلیه آن ست انسان به موازات اینکه باطن و درونش از رزایل اخلاقی سبعیت، بهیمیت، شیطنت تطهیر وپاک می نماید بایست خودرا به فضائل اخلاقی همچون((تواضع، حسن معاشرت، ایثار ودستگیری از محرومین، ادب و نزاکت اخلاقی آراسته وزینت بدهد و متخلق به اخلاق الهی شود.
3_ تحلیه: مقصود از تحلیه آنست برای اینکه موتور سلوک معنوی شتاب پیداکند ودر پروازبه عالم قدس ولاهوت خاموش نشود، ازنقشه راهی که شرع برای سلوک تعریف کرده حرکت کند ومتشرع به همان آدابی باشد که شارع در برابرش قرار داده است.
پیام دوم قرآنی: تقوا
تقوا پیام و منزل دوم سلوک عرفانی، قرآنی است که 17 بار ماده آن و 200 بار مشتقات آن در قرآن آمده است، و مردم توصیه و سفارش به آن شده اند ، برای اینکه برداشت همه جانبه ای از (تقوا) این پیام ودرس قرآنی داشته باشیم بیان چند نکته لازم و ضروری است:
اول: اهمیت و ارزش کاربردی تقوا
میزان و درجه اهمیت و جایگاه ((تقوا)) را از تعبیراتی که قرآن کریم نسبت به این مقوله اخلاقی وعرفانی دارند می توان فهمید و درک نمود:
1 - تقوا ملاک قبولی اعمال: میزان و ملاک قبولی اعمال صالحه به کثرت یاقلت، کم یا زیاد اعمال صالحه نیست هر چند ساختن مسجد باشد. بلکه ملاک امیختگی((اعمال باتقوا)) و خالی بودن از ریاء کاری است، از همین روست درایه (27) سوره می فرماید:((وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ :اى پیامبر!) داستان دو پسر آدم را به حقّ بر مردم بازخوان، آنگاه که (هر یک از آن دو) قربانى پیش آوردند، پس از یکى (هابیل) پذیرفته شد و از دیگرى (قابیل) قبول نگشت. (قابیل) گفت: حتماً تو را خواهم کشت، (هابیل) گفت: خداوند، تنها از متّقین قبول مىکند.))
چرا که ملاک قبولی تقرب بود نه قربانی کردن قربانی قابیل قبول شد ولی هابیل ردگردید. در روایات آمده است که هابیل، دامدار بود و بهترین گوسفند خود را براى قربانى آورد و قابیل، کشاورز بود و بدترین قسمت زراعت را براى انفاق در راه خدا برگزید.:کافى، ج 8، ص 113))
2- خیرالزاد:قران کریم ما ادمیان را مکلف می کند برای اخرت خویش زاد و توشه آماده و مهیا کنیم ولی نکته لطیف قرآنی آنست که بهترین زاد و توشه را ((تقوا)) دانسته و در ایه (197) سوره بقره می فرماید:((الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ:موسم عمره و) حج (در) ماههاى معیّنى است (شوّال، ذىالقعده، ذىالحجة)، پس هر که در این ماهها فریضهى حج را ادا کند، (بداند که) آمیزش جنسى و گناه و جدال در حج روا نیست و آنچه از کارهاى خیر انجام دهید خدا مىداند. و زاد و توشه تهیه کنید که البتّه بهترین زاد و توشه، پرهیزگارى است. اى خردمندان! تنها از من پروا کنید.))
توصیه به تقوا در ضمن اعمال مناسک حج شاید از این جهت باشد همان گونه که انسان در سفر حج نیازمند توشه مادی کافی و مناسب است، در عزیمت به آخرت نیز محتاج اندوخته معنوی تقواست و چون انسان در سفر پرمخاطره حج به ضرورت زاد و نیاز مبرم به آن پی می برد، به خوبی می تواند دریابد سفر آخرت نیز بی توشه تقوا میسّر نیست و از آنجا که حرکت به سوی آخرت بسی پر مخاطره تر از سفرهای دنیایی و رحلتی جاودانه است، نیاز انسان به توشه آخرت بسیار بیشتر و اساسی تر است.
3- تقوا ملاک کرامت آدمیان: میان مرد و زن ، عرب و عجم و گروه ها، قبائل مختلف و نژادهای گوناگون انسان فرقی نیست چرا که همه از خاک آفریده شدند و همه از یک پدر و مادرند که آدم و حوا باشند پس از این جهت بر یکدیگر برتری ندارند و برتری فقط در رعایت تقواست و با تقواتر در پیشگاه خداوند گرامی تر است،از اهمین رو درایه(13) سوره حجرات آمده است((أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ :اى مردم! ما شما را از مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، همانا گرامىترین شما نزد خدا، با تقواترین شماست، همانا خدا داناى خبیر است.))
دوم: معنا و مفهوم تقوا
تقوا در اصل از ماده "وقی یقی وقایه" به معناى قرار دادن خویش در پناهگاه است و در اصطلاح شرع، به معناى خویشتن دارى در برابر گناهان است.(مفردات راغب ج1، ص881) ولی دراصطلاح علمای اخلاق وعرفان تقوا عبارت از یک نیروى بازدارنده ای باطنی است که به صورت یک ملکه نفسانی و نیروی درونی در وجود انسان به وجود می آید و او را در برابر طغیان شهوات و ارتکاب کارهای خلاف واکسینه و حفظ می کند از همین رو بعضى از بزرگان، تقوا را به حالت کسى تشبیه کردهاند که از یک سرزمین پر از خار عبور مى کند، سعى دارد دامن خود را کاملا برچیند و با احتیاط گام بردارد مبادا نوک خارى در پایش بنشیند، و یا دامنش را بگیرد. این تشبیه به خوبى استفاده مى شود که تقوا به این نیست که انسان انزوا و گوشه گیرى انتخاب کند، بلکه باید در دل اجتماع باشد و اگر اجتماع آلوده بوده خود را حفظ کند:(تفسیر نمونه، ج 1، ص 80، )
سوم: مراتب تقوا
درباره ی مراتب و معنای تقوا به یک روایت نورانی در شرح و توضیح تقوا اکتفا می کنیم که از امام صادق(ع) حکایت شده، تقوا بر سه گونه است:
نوع اول، تقوای بالله فی الله است؛ یعنی در راه خدا و برای خدا از هر چه غیر خدا است، گذشتن. هر کس به این مرتبه رسید، به واسطه ترس از افتادن به دام حرام و شبهه، حتی از بعضی کارهای حلال نیز پرهیز می کند. این مرتبه، بالاترین مرتبه تقوا است که به آن، تقوای خاص الخاص هم می گویند.
نوع دوم، تقوای من الله است که به معنای گذشتن از شبهه به واسطه خوف از حرام است و این، تقوای خواص می باشد.
نوع سوم، تقوای از جهنم و عذاب است؛ یعنی به سبب ترس از عذاب و عقاب ترک حرام می کند و این، تقوای عوام الناس است.
سپس حضرت می فرماید:
تقوا و پرهیزکاری، مانند آبی است که در نهری روان باشد و این سه مرتبه تقوا، مانند درختانی هستند که بر لب آن نهر، غرس شده باشند که به قدر لطافت و ظرفیت خود، از آن نهر آب استفاده می کنند و خلق هم از این درختان به طور مختلف بهره مند می شوند:شرح مصباح الشریعه، عبدالرزاق گیلانی، ، ص ۵۰۳)) از همین روست استاد حضرت علامه جوادی آملی حفظه الله تعالی در این خصوص می فرمایند : پرهیزکاران از نظر تعظیم شعائر ( تکریم اوامر و نواهی الهی ) سه گروه اند :
گروه اول کسانی هستند که در مقام عمل, متقی هستند . این ها از جهنم نجات پیدا کرده به بهشت می رسند ؛ اما تقوی دل چیز دیگری است . گاهی انسان خود را بزرگ دانسته و محبوب می دارد و برای نجات جان خود از عذاب دست به آلودگی دراز نمی کند . چنین شخصی , گر چه اوامر الهی را انجام داده , و از نواهی پرهیز کرده اما در حقیقت او خود را بزرگ می دارد ؛ نه دستورهای الهی را او متقی است اما تقوای بدنی دارد نه تقوای دل و در مرحله عمل , با تقوی و طهارت است .
گروه دوم که از گروه اول بالاترند , کسانی هستند که شعائر الهی را بزرگ می شمارند , یعنی آنچه را که خدا به آن امر کرده , چون فرمان الهی است گرامی می دارند و به آن عمل میکنند و از آنچه خدا نهی کرده , چون نهی خداست پرهیز میکنند . این گروه نیز از دوزخ میرهند و به بهشت میرسند و تقوای آنان نیز تقوای قلب است ؛ زیرا دستورات الهی را , از آن جهت که دستور الهی است گرامی میدارند نه از آن جهت که ضامن نجات از دوزخ و مایه وصول به بهشت است .
کسی که برای نجات از جهنم تلاش و کوشش میکند عبد النجاه من النار و آن کس که برای رسیدن به بهشت کوشش می کند عبد الفوز بالجنه است نه عبد الله ! او پس از نجات از جهنم و ورود به بهشت , مانند مزدوری است که اجرتش را بعد از کار, از کارفرما میگیرد , دیگر رابطه ای با کارفرما ندارد .
گروه سوم که از گروه اول و دوم بالاترند , کسانی هستند که اوامر و نواهی الهی را تکریم می کنند , واجب ها و مستحب ها را انجام می دهند , حرام ها و مکروه ها را ترک می کند , نه برای رهیدن از جهنم و رسیدن به بهشت و نه برای اینکه امر و نهی خداست , بلکه از این جهت که خدا محبوب بالاصاله و عظیم و اعلای بالذات است , آنچه از ناحیه او و به او منسوب باشد نیز از عظمت و حرمت برخوردار است .(تفسیر موضوعی /علامه جوادی آملی /ج ۱۱)
چهارم: کارکرد واثارعملی تقوا
باتامل پیرامون آیات قرآنی می توان اثارعملی وکار کرد های فراوانی را برای ((تقوا)) فهرست کرد ولی ازباب ((مالایدرک کله لایترک کله)) چند آثار وکار کرد برجسته عملی تقوا را دراینجا می اوریم:
1- بصیرت و تشخیص حق از باطل
همان طورى که تفکر راهى است که انسان را به حقایق جهان هستى آشنا مى کند. تقوا هم طریقى است که انسان را قادر به مشاهده حقایق و اسرار عالم مى گرداند، هر قدر خواهش هاى مادى کمتر باشد و دل آدمى متوجه معبود گردد، معرفت فطرى شکوفاتر و عبادت درونى نمود بیشترى مى یابد، لذا متقى معارف دینى را آشکارا مشاهده کرده و مى یابد. اما انسان بى تقوا آن چنان در تاریکى فرو مى رود که اگر همه آیات الهى را به او ارائه دهند، چیزى نمى بیند. از این رو اگر انسان راه تقوا و پاکى نفس را طى کرد هم اسرار عالم را مى بیند و هم صراط مستقیم را به آسانى مى پیماید. چنانچه حضرت حق مى فرماید: «إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَانًا؛(2) اگر با تقوا بودید خداوند توان فرق نهادن بین حق و باطل را نصیب شما مى کند.» اگر چه عقل آدمى براى درک حقایق آماده است، اما گاهى هوس ها و محبت هاى پوچ و حرص هاى بى مورد، چونان غبارى مانع دید عقل مى گردند لذا شناخت حق از باطل، نیک از بد و راه و چاه در مسیر حرکت انسان مشکل مىگردد و این تقوا و تهذیب نفس است که نورانیتى ایجاد کرده و غبار راه را مى نشاند.
2- گشایش و برکت زندگی
بهرهمندى از روزى و برکات آسمان و زمین
خداوند سبحان بندگان خود را آنچنان ظریف روزى مى دهد که کس را بر آن وقوفى نیست. در هاى خزائن الهى را طورى مى گشایند که مشهود کسى نمى باشد.
از این رو کسى شایسته روزى الهى است که در کارهاى خود، ظریف و دقیق باشد و ظرافت در سیر و سلوک، همان تقواى اعتقادى، اخلاقى و عملى است. لذا درسوره طلاق آیه (2-3) مىفرماید: «مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ:هر که تقوا پیشه کند، خداوند براى او راه خروج از تنگنا قرار مىدهد و از آنجائى که گمان نمى برد به او روزى عطا کند.»
3- نجات از سختى ها و خروج از بن بست ها
چنان چه گذشت، فرد متقى از تعلیم الهى برخوردار بوده و توان تشخیص حق از باطل نصیب او شده است لذا او در دشوارى هاى زندگى فردى و اجتماعى خود درمانده نمى گردد و در تنگنا نمى ماند. او صاحب دید نیرومندى است که او را در مصائب و سختى ها یارى مى رساند چنانچه درسور طلاق ایه(2) فرموده: «مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا: هر که تقوا بورزد خداوند راه گشایش در سختى ها به او عطا مى کند.)) آن گونه که طبق بیان نورانى رسول اکرم(ص) حتى اگر آسمان ها و زمین براى فرد متقى در هم پیچیده شود، خداوند براى او راه گشایش و فرج را مىنمایاند. و نیز درایه(بحار، ج70، ص286) مىفرماید: «مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْرًا:هر که تقوا بورزد، خدا کار را بر او آسان مى گرداند» از دیگر سوى این فرقان و تعلیم الهى، هشیارى و فراستى به فرد پارسا مىدهد که در برابر دشمنان و حیله گران نیز خود را نمى بازد و در تنگنا قرار نمى گیرد چرا که او با نور خداوندى مى نگرد لذا حضرت حق درایه(120) سوره آل عمران وعده مى دهد که «إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ لَا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیًْا: اگر صبر کرده تقوا پیشه کنید، مکر و حیله آنان به شما ضررى نمى رساند.»
4- پاداش اخروی و آمرزش گناهان
آنچه از بهشت و پاداشهاى اخروى، براى انسان ها وعده داده شده است، همه در سایه تقوا و انجام واجبات الهى و پرهیز از محرّمات است، بهشت برین با تمامى نعمت هاى بى پایانش براى پارسایان مهیا گردیده است که «أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ؛(31/ق) بهشت را به اهل تقوا نزدیک سازند» اما آنچه که براى پرهیزکاران، چشمروشنى بزرگ است آن است که خداوند را با صفت رحمانیتش مشاهده خواهند نمود که فرمود «یَوْمَ نَحشر الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمنِ وَفْدًا؛(35/مریم) روزى که متقین را به سوى خداى رحمان به اجتماع محشور گردانیم» پس آنان در جایگاهى بس رفیع و منیع به محضر ربوبى راه یابند «فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرِ؛ در جایگاه صدق نزد مالک مقتدر» به وصال معشوق حقیقى برسند.»
و همچنین گناهانى که از آدمى سر مى زند به مرور او را از درگاه الهى دور و دورتر مى گرداند و قلبش را تاریک مى سازد، اما خداى مهربان که پذیراى توبه بندگان است، در عین آنکه وعده آمرزش و محو گناهان مى دهد. آنان را به رعایت حرمت اوامر خویش فرا مىخواند : «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیَِّاتِهِ؛(5/طلاق) هر که تقواى الهى پیشه سازد، گناهان او را بپوشد و بیامرزد» از دیگر سوى آیه شریفه از بین رفتن گناهان و آثار آنها را از پاداشهایى بر مىشمرد که بر پرهیزگارى مترتب مىگردد. پس هر آنکه به مقام والاى تقوا نایل آید و سعى در جبران گذشته خود نماید، با نور عبادت و اطاعت خالق خویش، تاریکى ها را از دلش برطرف ساخته و قدم در سعادت و رستگارى مىنهدکه فرمود «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّهَا(1۰/شمس) براستى رستگار شد آنکه نفس خویش را پاک گرداند»، از اینرو خداى سبحان بندگان را به اجتناب از معاصى دعوت مى کند تا آنان در سایه پارسایى به فلاح و رستگارى دست یابند چنانچه درایه(200) سوره آل عمران فرموده است:یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ:اى کسانى که ایمان آوردهاید! (در برابر مشکلات و هوسها) استقامت کنید و (در برابر دشمنان نیز) پایدار باشید (و دیگران را به صبر دعوت کنید) و از مرزها مراقبت کنید و از خداوند پروا داشته باشید، شاید که رستگار شوید.))
پیام سوم قرآنی: ذکر خداوند متعال
ذکر الهی یکی از پیام ها و درس های عرفانی و اخلاقی است که نه تنها دویست مرتبه در قرآن آمده است بلکه سفارش مؤکد بر انجام و مراقب از آن گردید، از همین رو و در آیه (41) سوره آل عمران خطاب به حضرت ذکریا می فرماید :((۰۰وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْکارِ:پروردگار خود را (به شکرانهى این نعمت) بسیار یاد کن و هنگام شب و صبح او را تسبیح گوى.))وهمچنین در ایه (205)اعراف می فرماید((اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَ خِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ وَ لا تَکُنْ مِنَ الْغافِلِینَ :وپرورد گارت را از روى خوف وتضرّع، آهسته و آرام در دل خود و در هر صبح و شام یاد کن وازغافلان مباش))ونیزدرایه( 41)
سوره احزاب آمده است(( یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً:اى کسانى که ایمان آوردهاید! خدا را بسیار یاد کنید.))
برای اینکه نسبت به این دستور العملی قرآنی شناخت ومعرفت لازم پیدا کنیم تابکار ببندیم بیان چند نکته لازم است:
1- تعریف ذکر و تفاوت آن با ورد و دعا
مقصود از ((ذکر)) تلفظ کردن اسما ء( یاالله تعالی)، صفات جمال(یارحمان رحیم، تواب، ستار، غفار طبیب،حبیب) صفات جلال(یاقهار منتقم، متکبر) صفات افعال(یا خالق،، صانع)در هر حال، در هر مکان، در هر زمان است، ازهمین روست که درایه(191)سوره آل عمران در توصیف متقین آمده است:((191» الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ:(خردمندان) کسانى هستند که ایستاده و نشسته و (خوابیده) بر پهلو یاد خدا مىکنند و در آفرینش آسمانها و زمین اندیشه مىکنند (و از عمق جان مىگویند:) پروردگارا! این هستى را باطل و بى هدف نیافریدهاى، تو (از کار عبث) پاک و منزّهى، پس ما را از عذاب آتش نگهدار))
((ورد)) همان ذکر و تلفظ و به زبان آوردن، اسماء، صفات، افعالی الهی است ولی باعدد خاص، و در زمان خاص و عدد خاص است که نبایست کم یا زیاد شود و این نشان می دهد که هر کلیدی با خاصی قفل بسته شده را باز می کند، مثل سه بار تکرارکردن((یارب، یارب، یارب)) دعای کمیل، ده بار اسم جلاله ((یا الله)) و نیز اسماء معصومین علیهم السلام که مظهر اسماء الحسنی هستند در مراسم ویژه قرآن به سرگرفتن لیالی قدر از همین روست د روایت آمده است :((در روایات آمده: هر کس سی بار ذکر «سبحان الله والحمدلله ولا اله الا الله والله اکبر» را با اخلاص بگوید و به مفاهیم بلند آن دل سپارد،خدا را فراوان یاد کرده است. واز اماصادق علیهالسّلام رسیده که «هر کس تسبیح حضرت فاطمه فاطمه زهرا سلاماللهعلیهم را بگوید خدا را فراوان یاد کرده است: مجمع البیان، ج۸، ص۳۰.))
((دعا)) همان تلفظ وبه زبان آوردن اسماء، صفات، و افعال الهی است همراه با در خواست و مطالبه حاجت از پیشگاه خداوند متعال.
2- مراتب ذکر الهی
اثر معنوی ذکر را بایست در مراتب ذکر جستجو کرد، چراکه ازمنظر آیات وروایات ذکر سه مرتبه دارد، و هر مرتبه اذکر اثر خاص خودش رادارد:
الف- ذکر زبانی:
مقصود از ذکر ربانی حمد و ثنای الهی، نجواکردن (آهسته حرف زدن)، درد دل کردن، درخواست کمک از درگاه خدای سبحان و پناه بردن از شر شیاطین انس و جن به آن بارگاه مقدس است.ذکر زبانی گرچه نسبت به مراتب دیگر ذکر پایین تر است ولی در عین حال اثر خاص خودش را دارد ولی مهم این است که ذکر زبانی لقلقه زبان نشود و همراه با غفلت دل نباشد، بلکه ذکر زبانی نشان ذکر قلبی و ابراز مکنون دل باشد یا دستکم مقدمه ذکر قلبی گردد.«وَاذْکر رَّبَّک فِی نَفْسِک تَضَرُّعاً وَخیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلاَ تَکن مِّنَ الْغَافِلِینَ؛:(55 /اعراف) : پروردگارت را درل خود ، از روی تضرّع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان، یاد کن و از غافلان مباش!»
ب- ذکر قلبی:
مقصود از ذکر قلبی همان توجه قلبی به خدای سبحان است که دل را صفا و صیقل داده، جلوهگاه محبوب میکند و روح را تصفیه کرده، انسان را از قید اسارت نفس میرهاند. اگر قلب به تذکّر محبوب و یاد حق تبارک و تعالی عادت کرد و با آن عجین شد، انسان را دگرگون میکند، بطوری که چشم، زبان، دست، پا و سایر اعضا، با ذکر حق انجام میگیرد و برخلاف وظایف، امری انجام نمیدهند. کاملترین و بهترین مراتب ذکر نیز همین است که در همه مراتب انسانی، جاری شده و حکمش ظاهر و باطن و نهان و آشکار را در برگیرد و اگر ذکر زبانی نیز از نظر مکتب اسلام مطلوب است و به آن سفارش شده، سرّش در آن است که زبان قلب گشوده شود و بحدی برسد که زبان، چشم، گوش و سایر اعضای بدن از قلب پیروی کنند تا بدینوسیله دل برای ورود صاحب منزل، پاک و پاکیزه گردد.
ج- ذکر عملی:
مقصوداز ذکر عملی انست که انسان در عمل، خدا را ناظر و شاهد اعمال و رفتار خود دانسته، هرجا که صحبت واجب باشد، آنجا حاضر بوده و هرجا که صحبت از محارم الهی، گناه و نافرمانی خدا باشد، غایب باشد و در حال گناه و نافرمانی دیده نشود. این نوع ذکر در آیات قرآن، به تعابیر گوناگون، در مورد اعمال انسانی به کار رفته است باتوجه به این مراتب ازذکر است که امام العارفین امیر المؤمنین ((وله وشیدایی ذکر)) که همان اوج ((ذکر لفظی، قلبی، عملی)) است ازحق تعالی مطالبه می کند ودر فرازی از مناجات شعبانیه اینگونه مناجات می کند :((اِلهی وَ اَلْهِمْنی وَلَهاً بِذِکْرِکَ اِلی ذِکْرِکَ:معبود من! شیدایى و شیفتگى به ذکرت را الهام فرما))
3- آثارعملی و کاربردی ذکرالهی
باتامل درایات و روایات مربوط به ذکر می توان فهرستی از اثارعملی ذکر را استخراج و برداشت نمود به چند نمونه از مهمترین آثار ذکر را در اینجا می اوریم.
نخستین اثرعملی ذکر ایجاد تفکر واندیشه کردن در عالم هستی وبه هم رسیدن سلوک باطنی باسلوک فکری در وصول ولقاء به حضرت حق است، به این معنا ذکر لفظی مقدمه و بستری می شود که قلب را متوجه خدا و یاد حضرت حق نماید معنا ومضمون اسماء، صفات جمال وجلال، وصفات افعال تصور وملاحظه نماید، ذکر قلبی مقدمه وزمینه می شود که عقل را وادارد به مطالعه وتفکر درنظام هستی وافرینش نماید وبا چنین معرفت وشناخت سالک واصل الی الله شود ازهمین روست که درایه (41)سوره آل عمران نتیجه وثمره زکر را تفکر در عالم آفرینش دانسته ومی فرماید :(الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ:(خردمندان) کسانى هستند که ایستاده و نشسته و (خوابیده) بر پهلو یاد خدا مىکنند و در آفرینش آسمانها و زمین اندیشه مىکنند (و از عمق جان مىگویند:) پروردگارا! این هستى را باطل و بى هدف نیافریدهاى، تو (از کار عبث) پاک و منزّهى، پس ما را از عذاب آتش نگهدار))
دومین ثمره عملی ذکر الهی((آرامش قلبی وروانی)) است، چرا که منشاء ناامید ی، افسردگی، اضطراب، احساس تنهایی، نداشتن تکیه گاه مطئن وقابل اعتماد است، اما ذکر الهی و به یاد خدا بودن ومتصل شدن به غنی مطلق ازنظر قلبی، وفکری آنچنان آرامش وطمنانیه درسرا سر وجود انسان به وجود می اید که حاضر نمی شود آن راباهیچ امری معامله کند، ازهمین رو درایه(28)سوره رعد آمده است:((الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ:(هدایت شدگان) کسانى هستند که ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرام مىگیرد. بدانید که تنها با یاد خدا دلها آرام مىگیرد.))
سومین ثمره عملی ذکرقدرت((دفع)) درمقابل معصیت و((واکسینه)) شدن درمقابل محرمات الهی است۰به این معنا ذکرالهی وقلبی آنچنان حوضچه وجودی انسان پر می کند که خدا را ناظر وحاضر دربرابر خویشتن می بیند وچون خدا را حاضر می بیند، جر ئت برجسارت در ارتکاب گناه از شخص گرفته می شود، با وجود قدرت برگناه مر تکب گناه نمی شود و گناه را ازخود دفع می کند ازهمین روست درسوره اعلی پیوندی ظریف بین ذکر لفظی، قلبی وعملی ایجادکرده ومی فرماید:((قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى «14» وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى «15»«14»: به راستى رستگار شد آن کس که خود را (از پلیدىها) پاک گردانید.«15» نام پروردگارش را یاد کرد و نماز گذارد))
چهارمین ثمره ذکر قدرت((رفع)) و توفیق توبه پیداکردن ازگناه است، به این معنا اگر از سر تقصیر یا قصور حریم وحرکت الهی را شکسته باشد ومرتکب معصیت ومحرمات الهی شده باشد ذکر ویاد حضرت حق موجب می شود که توفیق توبه پیداکند وازتور پهن شده شیطان ونفس رهایی پیداکند وبه آغوش حق تعالی برگردد ازهمین رو قرآن کریم در ایه(135)ال عمران با لطافت خاصی بین ذکر وتوبه پیوند ایجاد نموده ومی فرماید:(135» وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ ۰۰:(افراد با تقوا) کسانى هستند که هرگاه کار زشتى انجام دهند و یا به خویشتن ستم کنند، خدا را یاد کرده و براى گناهان خود استغفار مىکنند.))
2- مراتب تلاوت و قرائت قرآن
تلاوت و قرائت قرآن می تواند درچهار مرتبه انجام بگیرد و هر کس درهر مرتبه وپ له ای از تلاوت قرار بگیرد ازنظر معنوی و سلوک قلبی به همان اندازه و مرتبه انس وارتباط با قرآن برقرار می کند وبه همان مرتبه ازا جر اخروی سهم می برد.
مرتبه اول: این است قاری خودش را دربرابر کتابی ببیند که 114 سوره و شش هزار و دویست سی وشش آیه دارد ونیز وحی الهی است تصور دیگری ندارد وباهمین قصد قرآن را تلاوت می کند.
مرتبه دوم: تلاوت این است که قاری حجاب مکانی و زمانی را کنار بزند و انچنان ترقی پیدا کند، آیات را به گونهای تلاوت نماید مثل اینکه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم برایش می خواند
مرتبه سوم: از تلاوت قرآن به این است قاری به گونه ای قران را تلاوت نناید مثل این که می بیند جبرئیل ایات قران را بر پیامبرنازل می کند.
مرتبه چهارم: این است قاری و تلاوت کننده به گونه ای قرآن را تلاوت کند مثل این که قرآن برخوردش نازل می شود که برترین والاترین مرتبه از ارتباط باقر آن همین مرتبه است ازهمین روست که امام سجاد علیه السلام فرمود: ((علیک بالقُرآنِ ، فإنَّ اللّه َ خَلـقَ الجَنّـةَ ... و جَعلَ دَرَجاتِها على قَدْرِ آیاتِ القُرآنِ ، فمَن قَرأَ القُرآنَ قالَ لَهُ : إقْرَأْ و ارْقَ ، و مَن دَخـلَ مِنهُمُ الجَنّةَ لَم یَکُنْ فی الجَنّةِ أعلى دَرَجـةً مِنهُ ما خـلا النَّبِیّونَ و الصِّدِّیقـونَ: بر تو باد قرآن؛ زیرا خداوند بهشت را آفرید ... و درجات آن را به اندازه آیات قرآن قرار داد. پس هر که قرآن بخواند، قرآن به او مى گوید: بخوان و بالا رو. و هر کس از این افراد وارد بهشت شود در آن جا کسى بلند مرتبه تر از او نخواهد بود مگر پیامبران و صدّیقان.: بحار، ج 39،ص132))
3- تدبر گام دوم انس با قران
هرچند در ایات و روایات ((تلاوت قرآن)) از اهمیت ویژه ای برخوردار است،و گام نخست انس وارتباط باقران می باشد ولی انچه که بیش از تلاوت، ازنظر قرآن وروایات اهمیت دارد((تدبر)) درایات قرآن به هنگام تلاوت است که زمینه ارتباط باجان وروح قرآن را فراهم می کند ازهمین رو در ایه(29 ) سوره(ص) آمده است:
((کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُولُو الْأَلْبَاب: قرآن کتاب بابرکتی است که آن را به سوی تو (ای پیامبر) فرستادیم تا (مردم) در آیات آن تدبّر کنند و برای خردمندان تذکّر است.)) همچنین در ایه(24) سوره مائده آمده است:
((أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا:آیا در قرآن تدبر نمی کنند یا بر قلب آنها قفل است؟)) را ز حکمت تدبر درایات قرآن دراین است که قرآن درچهار سطح قرار دارد و هرکس به تناسب استعداد وظرفیت خودش می تواند آن سطح را فهم کرده پیام آن مرتبه را دریافت نماید و در متن زندگیش راه دهد از همین روست امام سجاد(ع) می فرماید:((قران در چهار سطح قرار دارد که شامل عبارت، اشاره، لطایف و حقایق است. عبارت آن برای عوام، اشارت آن برای خواص، لطایف آن برای اولیا و حقایقش برای انبیاست: کتاب الله عز وجل على أربعة أشیاء: على العبارة، والإشارة، واللطائف، والحقائق. فالعبارة للعوام، والإشارة للخواص، واللطائف للأولیاء، والحقایق للانبیاء: بحار،ج 92 ص 966)
پیام چهارم قرآنی: انس و ارتباط با قران
انس و ارتباط با قرآن یکی دیگر ازپیام های مهمی قرآن است که بخشی از ایات قرآن و نیز روایات به آن اختصاص یافته است،برای اینکه این پیام حیات بخش قرانی بطور همه جانبه مورد تحلیل قرا ر بگیرد بیان چند نکته لازم است؛
1-قرائت قرآن گام اول انس با قران
به سه دلیل گام نخست ارتباط و انس با قران از نظر خود قران ((قرائت قرآن)) است۰ به این معنا هر عارف وسالک و هر فرد متقی اگر بخواهد بداند تاچه میزانی درمحضر قرآن حضور دارد و تا چه میزانی وصل به قران است و قرآن تا چه اندازهای درسبک و متن زندگی وی ساری و جاری است بایست آن را با میزان تعداد تلاوت قرآن تست نماید چراکه به دلایل متعدد گام اول در ارتباط انس باقران تلاوت قرآن است.
دلیل اول: براینکه گام اول بر انس با قرآن تلاوت است ایه(1تا5)سوره مزمل. است، در این آیات خداوند به رسول خدا امر می کند بخشی از شب را به سحر خیزی و شب زنده داری اختصاص بده ولی این شب زنده داری بادوام معنوی پرنما نخست باتلاوت قرآن و سپس نافله و نماز شب، ازهمین رو می فرماید:(( یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ «1» قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا «2» نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا «3» أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَ رَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا «4»:اى جامه به خود پیچیده. شب را جز اندکى، به پا خیز. نصف آن، یا اندکى از آن کم کن یا بر آن بیفزاى و قرآن را با تأنّى و شمرده بخوان. .))
دلیل دوم؛ بر این که نخستین گام وعمومی ترین راه برای انسان با قرآن تلاوت است، برای اینکه ارتباط قطع نشود بلکه عینی تروجدی شود یک ماه دوازده ماه را که ماه رمضان است اختصاص به تلاوت قرآن داده شد از همین روامام رضا(ع)، فرموده است:((مَن قَرَاَ فى شَهرِ رَمضانَ آیَة مِن کِتابِ اللهِ کانَ کَمَن خَتَمَ القُرآنَ فِى غَیرِه مِن الشُهُورِ؛ هر کس ماه رمضان یک آیه از کتاب خدا را قرائت کند مثل این است که در ماههاى دیگر تمام قرآن را بخواند: بحار ج۹۳، ص۳۴۱) وهمچنین امام باقر (ع ) فرمود:((لِکلِّ شَیْءٍ رَبیعٌ وَ رَبیعُ الْقُرْآنِ شَهْرُ رَمَضان: هر چیزی بهاری دارد و بهار قرآن، ماه رمضان است.:کافی، ج2، ص630)
و نیز رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود: ((شهر رمضان شهر الله عزوجل ، و هو شهر یضاعف الله فیه الحسنات ، و یمحو فیه السئیات ، و هو شهر البرکة ، و هو شهر الانابة ، و هو شهر التوبة و هو شهر المغفرة ، و هو شهر العتق من النار، و الفوز بالجنة . الا فاجتنبوا فیه کل حرام ، و اکثیروا فیه من تلاوة القرآن ، و سلوا فیه حوائجکم ، واشتغلوا فیه بذکر ربکم ، و لایکونن شهر رمضان عندکم کغیره من الشهور، فان له عندالله حرمة و فضلا على سائر الشهور، و لایکونن شهر رمضان یوم صومکم کیوم فطرکم: ماه رمضان ماه خداى عزوجل مى باشد، و آن ماهى است که خداوند کارهاى نیک را در آن دو چندان کند و بدیها را در آن محو سازد، ماه برکت ، و ماه انابة و بازگشت ، و ماه توبه و ماه آمرزش و ماه آزادى از آتش دوزخ ، و کامیاب شدن به بهشت است :.
بحار، ج96، ص340))
دلیل سوم: این است علی(ع) در خطبه متقین وقتی اوصاف پرهیزگاران و متقین رابیان کند یکی 110 اوصاف متقین را تلاوت وقرایت قرآن بیان می کند و می فرماید:
((أَمَّا اللَّیْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ یُرَتِّلُونَهَا تَرْتِیلًا یُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ یَسْتَثِیرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآیَةٍ فِیهَا تَشْوِیقٌ رَکَنُوا إِلَیْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَیْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْیُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآیَةٍ فِیهَا تَخْوِیفٌ أَصْغَوْا إِلَیْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِیرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِیقَهَا فِی أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَکُفِّهِمْ وَ رُکَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ یَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِی فَکَاکِ رِقَابِهِمْ:پرهیزکاران در شب بر پا ایستاده مشغول نمازند، قرآن را جزء جزء و با تفکّر و اندیشه مى خوانند، با قرآن جان خود را محزون و داروى درد خود را مى یابند. وقتى به آیه اى برسند که تشویقى در آن است، با شوق و طمع بهشت به آن روى آورند، و با جان پر شوق در آن خیره شوند، و گمان مى برند که نعمت هاى بهشت برابر دیدگانشان قرار دارد،و هر گاه به آیه اى مى رسند که ترس از خدا در آن باشد، گوش دل به آن مى سپارند، و گویا صداى بر هم خوردن شعله هاى آتش، در گوششان طنین افکن است، پس قامت به شکل رکوع خم کرده، پیشانى و دست و پا بر خاک مالیده، و از خدا آزادى خود را از آتش جهنّم می طلبند))
2- آثارعملی و کاربردی انس و ارتباط با قرآن
گفته شد ارتباط وانس با قرآن در دو سطح و در دو مرتبه ((قرائت و تدبر)) می تواند انجام بگیرد، این سطح ازارتباط و انس با قران چند اثر عملی و کاربردی در حوزه فکر و رفتار قاری و تدبر کننده دارد.
اول: پیشگیری از الودگی به گناه
نخستین اثر عملی انس و ارتباط با قران برای قاری ((پیشگیری ازالودگی به گناه)) است. به این معنا هرچه ارتباط و انس فرد و اجتماع با قران بیشتر باشد به همان اندازه دربرابر آلودگی گناه و انحراف های فکری واکسینه می شود نورانیتی که قرآن درقلب و فکر شخص پدید می آورد اجازه آلودگی را نمی دهد از همین رو در روایات آمده است:
1- امام صادق(ع) :شَکَی رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) وَجَعاً فِی صَدْرِهِ فَقَالَ اسْتَشْفِ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ- وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُور:(کافی، ج2، ص: 600)حضرت صادق (علیه السّلام) از پدرانش (علیهم السلام) حدیث کند که مردى از درد سینه به پیغمبر(صلی الله علیه و آله) شکایت کرد، حضرت فرمود: «به وسیله قرآن شفا بجوى زیرا خداى عزوجل فرماید: « (و این قرآن) شفاء است براى آنچه در سینه ها است»(سوره یونس آیه 57)) .
2- رسول الله (صلی الله علیه و آله) فرمود: ((1 الْقُرْآنُ هُدًى مِنَ الضَّلَالِ وَ تِبْیَانٌ مِنَ الْعَمَى وَ اسْتِقَالَةٌ مِنَ الْعَثْرَةِ وَ نُورٌ مِنَ الظُّلْمَةِ وَ ضِیَاءٌ مِنَ الْأَحْدَاثِ وَ عِصْمَةٌ مِنَ الْهَلَکَةِ وَ رُشْدٌ مِنَ الْغَوَایَةِ وَ بَیَانٌ مِنَ الْفِتَنِ وَ بَلَاغٌ مِنَ الدُّنْیَا إِلَى الْآخِرَةِ وَ فِیهِ کَمَالُ دِینِکُمْ وَ مَا عَدَلَ أَحَدٌ عَنِ الْقُرْآنِ إِلَّا إِلَى النَّارِ». (اکافی، ج2، ص: 601):قرآن راهنماى گمراهى است و بینائى از هر کورى است، و سبب گذشت از لغزشها است، و روشنى در هر تاریکى است، و در پیشامدها (و بدعتها) پرتوى است، و نگاهدارنده از هر هلاکتى است و رهجوئى در هر گمراهى است، و بیان کننده هر فتنه و اشتباهى است و انسانى را از دنیاى پست به سعادتهاى آخرت رساند، و در آنست کمال دین شما، و هیچ کس از قرآن رو گردان نشود جز بسوى دوزخ)) .
دوم: انقلاب روحی و روانی
دومین اثر عملی تلاوت و تدبر در قرآن برای شخص((انقلاب روحی)) است۰ به این معنا ممکن است شخص از روی قصور یا تقصیر مرتکب معصیت و گناه شده باشد و این آلودگی قلب و جانش را میرانده و حیات معنوی را از او گرفته باشد اما اگر همین انسان مرده معنوی ازطریق تلاوت و تدبر انس و ارتباط با قرآن برقرار کند به صورت شگفت انگیزی در او انقلاب ایجاد کرده وبا تحول روحی تبدیل به انسان جدیدی خواهد شد که نمونه و مصداق روشن آن فضیل بن عیاض است چراکه در داستان زندگی وی آمده است :
((در ابتداى جوانى یکى از راهزنان و سارقان و غارتگران و دزدان و بدکاران و هرزه گران و عیّاشان مشهور زمان خود بود که هر کس اسم او را مى شنید لرزه بر اندامش می افتاد که در آن زمان سلطان و خلیفه وقت خود هارون الرشید از دست او ناراحت بود و ترس داشت.
روزى از روزها سوار بر اسب آمد کنار نهرى ایستاد تا اسبش آب بخورد که ناگهان چشمش به دختر بسیار زیبائى افتاد که مشک خود را بدوش گرفته و مى خواست بیاید کنار نهر آب ، آب بردارد. عشق و محبت آن دختر در قلبش رخنه کرد و چشم از آن دختر برنداشت تا وقتى که دختر مشک را پُر از آب کرد و راه خود را گرفت و رفت . به نوکران و بادمجان دور قاب چین هایش دستور داد تا او را تعقیب کرده و بعد به پدر و مادر و دختر خبر دهند که دختر را شب آماده کرده و خانه را خلوت نموده زیرا فضیل راغب آن زیبارو گشته فرستاده فضیل پس از تعقیب در خانه را زد و گفته هاى فضیل را به آنها ابلاغ نمود. تا این خبر به گوش پدر و مادر دختر رسید بسیار ناراحت و متوحش و لرزان گردیدند چون چاره اى نداشتند یک عده از پیران و ریش سفیدان شهر را دعوت کردند و با آنها مشورت نمودند که چه کنیم ؟
آنها گفتند: بیا و دخترت را فداى یک شهر کن زیرا اگر فضیل به مقصود خود نرسد همه این شهر را به غارت برده و همه چیز را به آتش مى کشد، پدر و مادر از روى ناچارى دختر را مهیا کرده و خانه را خلوت نمودند.
شب هنگام فضیل وارد شهر شد و قلاب و کمند انداخت از بالاى دیوار و پشت بام به روى بامهاى دیگر رفت همینکه خواست وارد منزل معشوقه خود گردد یک وقت شنید صدائى مى آید خوب که گوش داد شنید صداى قرآن مى آید و یکى قرآن مى خواند توجه خود را به این آیه جلب کرد:((.الم یاءن للّذین آمنوا اَن تخشع قلوبهم لذکر اللّه :.آیا وقت آن نرسیده که قلب مؤ منان خاضع و خاشع گردد بذکر خدا (دیگر دست از گناه بردارند و بیاد خدا باشند) :این آیه چنان در او اثر کرد که از نیمه راه از دیوار فرود آمد و زندگیش را دگرگون کرد و با کمال اخلاص و صفاى دل گفت پروردگا را چرا نزدیک شده و هنگام خشوع رسیده .
سوم: حق گویی علیه خود
انسان باید حق طلب و حق گو باشد، البته سخت است که انسان در همه جا حق را مدار و محور قرار دهد؛ زیرا در بسیاری از موارد حق گویی و حق طلبی علیه خود شخص تمام می شود. اما انسانی که در مرتبه مکارم اخلاقی است، خود را نمی بیند چنانکه در مسئله ایثار این گونه است و از خود برای اهداف متعالی چون رضایت الهی در می گذرد. این گونه است که همواره رضایت خدایی را در نظر می گیرد و از خود عبور می کند حتی اگر در دنیا به ضرر و زیانش با شد در مواردی انسان ممکن است دست از حق گویی بردارداز جمله زمانی است که شخص منافع خود را در نظر می گیرد و می بیند که اگر سخنی بگوید علیه خودش تمام می شود. خداوند می فرماید بهتر آن است که این گونه رفتار نکنید، بلکه برای رسیدن به حق مطلق حتی اگر شده حق را بگویید هرچند به نفع شما نباشد و حتی به ضررتان تمام شود و به مال یتیم - جز به نحوی [هر چه نیکوتر] - نزدیک مشوید، تا به حد رشد خود برسد. و پیمانه و ترازو را به عدالت، تمام بپیمائید خداوند می فرماید: هیچ کس را جز بقدر توانش تکلیف نمی کنیم و چون [به داوری یا شهادت] سخن گوئید دادگری کنید، هرچند [درباره] خویشاوند [شما] باشد. و به پیمان خدا وفا کنید. اینهاست که [خدا] شما را به آن سفارش کرده است، باشد که پند گیرید. (انعام، آیه 152) از دیگر مواردی که انسان از حق گویی دست برمی دارد، زمانی است که با دشمنی درگیر است. خداوند در این باره نیز می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید، برای خدا به داد برخیزید [و] به عدالت شهادت دهید، و البته نباید دشمنی گروهی شما را بر آن دارد که عدالت نکنید. عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتر است و از خدا پروا دارید، که خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است. (مائده، آیه 8) پس کسی که اهل مکارم اخلاقی است به جای این که منافع شخصی را در نظر بگیرد دنبال منافع برتر الهی می رود و رضایت خداوند را می جوید حتی اگر به ضرر خود وحتی به نفع دشمن باشد. این اوج مکارم اخلاقی است که در آیات قرآن و روایات بیان شده است.
پیام پنجم قرآنی: تواصی در حلقه مؤمنین
تواصی در حلقه مؤمنین یکی از پیام های عملی و کاربردی و به روز قرآن کریم است که در سوره عصر آمده است و رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیه الله خامنه ای به دلیل شرایط ویژه تحریم و فشارهای سخت دشمن نسبت به کشور وملت در سال اخیر به در ایام مبعث سال 99 یکی از موضوعاتی که به آن توصیه وسفارش مؤکد کردند که بایست فرهنگ سازی شود همین پیام و اصل قرانی یعنی(( تواصی درحلقه مؤمنین)) است، برای اینکه این پیام قرآنی در سوره ((والعصر)) به درستی و همه جانبه مورد تفسیر، تحلیل و تطبیق قرار بگیرد بیان چند در راستای آیات مبارکه بسیار لازم و ضروری است.
1- راز قسم به عصر در سوره عصر
آیه نخست سوره ((والعصر)) که مؤمنین رادعوت به((تواصی)) در حلقه خودشان کرده است قسم و سوگند خوردن حضرت حق تعالی به عصر است از همین رو می فرماید ((والعصر:سوگند به عصر)) در اینکه مقصود از عصر درایه چه عصری است، یک احتمال این است مقصود از ((عصر)) زمان بعثت پیامبر گرامی اسلام اسلام است آنگونه که برخی ازمفسرین همین احتمال را داده اند و در ذیل آیه مبارکه روایات به همین مضمون نیز وارد شده است،وممکن است مقصود عصر حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا له الفدا باشد که بعضی از وآیات دلالت براین معنادارند، و دربرخی ازروایات امده است که مقصود ازعصر نماز است، همانگونه که برخی ازمفسرین احتمال داده مقصود از ((عصاره)) خلقت نظام هستی انسان کامل است، هرکدام ازاین احتمالات یاهمه این احتمالات باشد راز و سر اینکه حق تعالی سوگند خورده به این دلیل بوده است تاذهن وفکر را وادار به تأمل وحساس نماید که امر ویژه و خطیری را درپیش رو دارند که غفلت ازآن جایز نخواهد بود.
2- خسارت و زیان از دست دادن عمر
در ایه دوم و با فرمودن: ((آن الانسان لفی خسر)) همه مخاطبین قرآنی متوجه امر خطیری که برایش قسم خورده است می کند و ان در زیان بودن همه انسان ها است که اگر آن سرمایه مقدسی که بدون منت وزحمت و از آن در اختیارشان قرارداده است بهره برداری درست نکنند از دست خواهد رفت و قابل باز گشت نخواهد بود و ان سرمایه مشترک بین همه انسان ها ((عمر)) است که هر لحظه از دست می رود و قابل برگشت نیست اگر انسان ها نتوانند از هر لحظه عمرشان استفاده کنند قطعا ضرر خواهند نمود، به دلیل اهمیت ویژه ای که عمر انسان داردامام علی بن موسی الرضا علیه السلام از اجداد طاهرینش روایت می کند که رسول الله صلی الله علیه وآله فرمود:((إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ لَا یَزُولُ الْعَبْدُ قَدَماً عَنْ قَدَمٍ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعَةِ أَشْیَاءَ عَنْ عُمُرِهِ فِیمَا أَفْنَاهُ وَ عَنْ شَبَابِهِ فِیمَا أَبْلَاه وَ عَنْ مَالِهِ مِنْ أَیْنَ اکْتَسَبَهُ وَ فِیمَا ذَا أَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْت :روز قیامت بنده قدم از قدم برنمىدارد تا اینکه چهار سؤال از وى میشود: از عمرش که در چه سپرى ساخته؟ و جوانیش در چه راهی صرف کرده؟ و از مالش که از کجا آورده و به چه مصرفی رسانده؟ و از دوستى ما اهل بیت.:. جامع الاخبار، ص 175، .امالی الصدوق، ص 39؛ خصال، ج1، ص 253؛ تحف العقول، ص 56.))
در تفسیر معنای قرآنی این آیه مبارکه است رهبر معظم آیه الله خامنه ای انقلاب می فرمایند:
(( برادران و خواهران عزیز! قدر این موقعیّت را بدانید و بدانید که بسیار زودگذر است؛ یعنی تا چشم به هم بزنیم، چهار سال گذشته. مثل عمرمان دیگر؛ عمر ما هم همینجور است؛ انسان به پشت سرش که نگاه میکند، میبیند این دوران مثل برق گذشت و خوشیها، سختیها، تلخیها، شیرینیها، لذّتها، رنجها تمام شد. اگر در این طومار طولانی -حالا در مورد امثال حقیر هفتاد هشتاد ساله مثلاً فرض کنید- انسان توانسته باشد یک نقطهای گذاشته باشد که بتواند محاسبه کند آن را پیش خدای متعال و امیدی به آن داشته باشد، خب چه بهتر؛ امّا اگر چنانچه در این طومار طولانی، کاری که بتوان از آن در مقابل خدای متعال دفاع کرد -[چون] انسان را محاسبه میکنند دیگر- نداشته باشیم، زندگی خواهد شد خسارت؛ همان «اِنَّ الاِنسانَ لَفی خُسرٍ» اِلَّا الَّذینَ ءامَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحٰت؛ ایمان و عمل صالح؛ اگر این عمل صالح و این ایمان در این مجموعهای که از عمر ما گذشته است وجود داشته باشد، خب بله، خسارت نیست؛ به همان اندازه سود هست؛ [امّا] اگر خدای نکرده نباشد یا انسان وقتی محاسبه میکند، ببیند میتوان در آن خدشه کرد و مناقشه کرد، آنوقت کار انسان خیلی مشکل است؛ خیلی. در دعای شریف ابیحمزه، حضرت [علی (ع)] عرض میکند به خدای متعال: اَللّهُمَّ ارحَمنی اِذَا انقَطَعَت حُجَّتی وَ کَلَّ عَن جَوابِکَ لِسانی وَ طاشَ عِندَ سُؤالِکَ اِیّایَ لُبّی؛ آنوقتی که تو از من سؤال میکنی، من جوابی ندارم به تو بدهم -تفحّص میکنند از اعمال انسان؛ انسان باید بتواند جواب بدهد دیگر- کَلَّ عَن جَوابِکَ لِسانی، زبانم بند میآید، نمیتوانم جواب بدهم، وَ انقَطَعَت حُجَّتی، و استدلال من تمام میشود -انسان یک استدلالهایی پیش خودش دارد دیگر: «این کار را برای این کردم، برای آن کردم»؛ بعد [وقتی] هر یک از اینها را جواب میدهند، آدم دستش خالی میشود از استدلال- وَ طاشَ عِندَ سُؤالِکَ اِیّایَ لُبّی، و مغز من، دل من، روح من در مقابل این سؤالهای پیاپی که از من خواهد شد، حیران و سرگردان میمانَد؛ اینجوری میشود. بنده این را خودم تجربه کردهام))
3- سعادتمندان در کسب عمر
در آیه سوم: چهار گروه از ((سعادتمندان درکسب عمررا)) از صنف زیان دیدگان در عمر که می تواند اسوه و الگوی عملی برای همه باشد استثنا کرده و معرفی می نماید:
گروه اول؛ آن دسته ازانسان های اند که انسانی فکر می کنند نه حیوانی، به دنبال حیات طیبه اند نه حیات سیئه، عرشی می اندیشند نه فرشی، نمی خواهند تهی وخالی بمانند اینان کسانی که باورمندند، حوضچه وجودیشان را از معرفت حضرت حق پرمی کنند، و مؤمن به زندگی پس ازمرگ، شریعت ودین می باشند.
گروه دوم؛ همان گروه اول اندکه زندگی را هدفمند می دانند که همان رسیدن به ((لقاءالله)) است، چراکه این کلام الهی است که درباره خلقت انسان می فرماید و این سلوک معنوی نیازمند به زاد وتوشه است که ((عمل صالح)) آمیخته بااخلاص ورضای الهی است، چراکه حق تعالی خود فرموده:((فمن کان)) ازهمین رو این دسته به لوازم عمل نموده وعمرشان را درکسب عمل صالح مصرف می کنند که درایه سوم این دوگروه را اینگونه توصیف می کند.
گروه سوم؛ همان گروه اول و دوم اند وقتی گردو غبار فتنه بلند می شود شناخت حق از باطل، و شناخت باطل پیچیده وسخت می شود اهل ایمان به دلیل داشتن قدرت تشخیص حق را ازباطل می شناسند وحاضرند در نصرت رساندن به حق نه تنها ازمال بلکه ازجانشان هزینه کنند
گروه چهارم؛ همان گروه سه گانه پیشینند برای اینکه درکنار حق بمانند وکم نیاورند آیه مبارکه:(.فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ «112/هود»:پس (اى پیامبر!) همان گونه که مأمور شدهاى، استوار باش و (نیز) هر کس که با تو، به سوى خدا آمده است.)) وایه((رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ(250/: پروردگارا صبر و شکیبایى بر ما فرو ریز و قدمهاى ما را ثابت و استوار بدار و مارا بر گروه کافران پیروزگردان)) نقشه مشی سیاسی، الهی خود قرار داده و در دفاع ازحق استقامت وصبرمی کنند، ازهمین روست آیه سوم. این دوگروه را بهاین صورت توصیف نموده ومی فرماید((وتواصو
4- راز توصیف ویژه اهل تواصی
هر چند ((حق)) و ((صبر)) مصداقی از همان ایمان و عمل صالح اند، راز مستقل آوردن این دو، توجه ویژه دادن مؤمنین به((حق وصبر)) است، چراکه تواصی ازباب تفاعل است ودرجایی کاربرد دارد که دوطر ف داشته باشد، ویژگی گروه سوم((اهل حق)) گروه چهارم((اهل صبر)) دراین است که برای جمع خود حلقه مؤمنانه تشکیل می دهند وپیوسته یکدیگر به ((حق))و((صبر)) توصیه وسفارش می کنند که مبادا باگذشت زمان گرفتار نفسانیات شده ازحق فاصله بگیرند ویادراستقامت درمسیر خسته شان به دلیل نقش کلیدی که این اصل قرانی((تواصی)) در حلقه مؤمین دربرابر بحران ها دارد، رهبر معظم انقلاب اسلامی آیه الله خامنه ای در آخرین بیانات خود در سال (99)به مناسبت مبعث فرمودند: در این جنگ نرم، دشمن دو حرکت را انجام دهد و دو هدف را دنبال میکند. یک اینکه این زنجیره تواصی به حق و صبر را قطع کند، دوم اینکه حقایق را وارونه نشان دهد. حقایق عالم را به دروغ وارونه نشان دهند.
اینکه تواصی به حق و صبر و این رشته را در بین مؤمنان قطع کنند، این چیز خطرناکی است. کاری کنند که مومنین همدیگر را توصیه نکنند، همدیگر را حفظ نکنند و به یکدگیر امید ندهند. اگر این جریان قطع شود خیلی خطرناک است و موجب میشود انسانها احساس تنهایی و ناامیدی کنند و ارادهها ضعیف و امیدها کمرنگ شود. جرأت اقدام از دست برود. وقتی تواصی نبود این اتفاقات میافتد.
پیام ششم قرآنی: محاسن اخلاق و مکارم اخلاق
مکارم اخلاق و محاسن اخلاق یکی ازپیام ها و درس های مهم اخلاقی قرآنی است، که انسانیت انسان، به متصف شدن انسان به این صفات حمیده وپسندیده دارد که امروزه خلاء و کمبود آن در روابط فردی، اجتماعی، خانوادگی بسیار احساس می شود، برای این که به میزان اهمیت پیا م قرانی((محاسن ومکارم خلاق)) در پی ببریم و این پیام قرآنی باهمه جوانبش تحلیل شود، توضیح چند نکته لازم است:
1- ((تفاوت محاسن اخلاقی با مکارم اخلاقی))
هرچند در کتب اخلاقی و عرفان تفاوت زیادی بین ((محاسن اخلاقی ومکارم اخلاقی)) ذکر کردند، ولی روشن ترین تفاوت در این است محاسن اخلاق آن صفات حمیده و پسندیده ایست اگر انسان متصف به آن باشد نشانه برخورداری از حس اخلاق است و اگر فاقد آن باشد نشانه از سوء و بدی اخلاق است، و در مقابل((مکارم اخلاق)) به این است اگر شخص متصف به این صفت باشد نشانه بربزرگواری، بزرگی و تعالی روح شخص است، و حکایت از این دارد که صاحب مکارم اخلاق نفس کشی کرده است تابه این مرتبه ازاخلاق برسد، بهترین تمثیلی که بتوان با تامل در آن تفاوت (محاسن اخلاق) را با (مکارم اخلاق) بازشناخت تمثیلی است که علامه محمد تقی جعفری اینگونه توضیح می دهند:
کسی کفشش را برای تعمیر نزد کفاش میبرد. کفاش با نگاهی میگوید این کفش سه کوک میخواهد و هر کوک مثلاً ده تومان و خرج کفش میشود سی تومان. مشتری هم قبول میکند. پول را میدهد و میرود تا ساعتی دیگر برگردد و سوار کفش تعمیر شده بشود. کفاش دست به کار میشود. کوک اول، کوک دوم و در نهایت، کوک سوم و تمام …، اما با یک نگاه عمیق در مییابد اگرچه کار تمام است، ولی یک کوک دیگر اگر بزند عمر کفش بیشتر میشود و کفش، کفشتر خواهدشد.از یکسو، قرار مالی را گذاشته و نمیشود طلبِ اضافه کند و از سوی دیگر، دودل است که کوک چهارم را بزند یا نزند.او میان نفع و اخلاق، میان دل و قاعدهی توافق، مانده است. یک دوراهی ساده که هیچ کدام خلاف عقل نیست.
اگر کوک چهارم را نزند، هیچ خلافی نکرده اما اگر بزند، به رسالت هزار پیامبر تعظیم کرده.اگر کوک چهارم را نزند، روی خط توافق و قانون راه رفته اما اگر بزند، صدای لبیک او، آسمان اخلاق را پر خوا هد خواهدکرد.))
دراین تمثیل کفش دوز ازاینکه سه کوک رابراساس قرار داد انجام داد ازکارش کم نگذاشت وکم کاری نکرد، کاری اخلاقی کرد وازاخلاق حسنه برخوردار بود، ولی کوک چهارم به کفش زدوماندگارش کرد وبه ندای دل پاسخ داد ودرمحاسبات مادی نماند نشان ازتعالی وبزگواری روحی دارد که همان مکارم اخلاق است، امروز جامعه محتاج به این کوک چهارم است))
2- دلایل آراسته شدن به مکارم اخلاق
به دلایل متعدد متصف شدن هر مسلمان متشرع به ضوابط و چارچوب اسلامی و قرآنی وظیفه و تکلیف است و در راس همه درس ها و پیام ها ازهر فرصتی استفاده کرده وبا ریاضت کشیدن ونفس کشی خود آراسته به (محاسن اخلاق)و (مکارم اخلاق) بنماید.
نخستین دلیل بر متصف شدن به ((مکارم اخلاق)) آنست قریب به یک چهارم از آیات قرآن کریم توصیه و تاکید بر متصف شدن هر مسلمان به صفات حمیده و اخلاق فردی و اخلاق اجتماعی است. ازهمین رو(475)آیه قرآن به اخلاق اجتماعی و375 آیه به اخلاق فردی اختصاص دارد وهمین دلیل براین معنا است که مکارم اخلاق از سایر فرائض واجبات اسلامی است و هر انسان مسلمان به همان اندازه مکلف به انجام واجبات است به همان مرتبه وظیفه دارد مکارم اخلاق را بشناسد و آن را در خود نهادینه کند.
به همین دلیل رسول الله صلی الله علیه و آله در خطبه شعبانیه مکارم اخلاق را بهشت ساز دانسته ومی فرمایند:
((أیُّهَا النّاسُ، مَن حَسَّنَ مِنکُم فی هذَا الشَّهرِ خُلُقَهُ کانَ لَهُ جَوازا عَلَى الصِّراطِ یَومَ تَزِلُّ فیهِ الأَقدامُ، ومَن خَفَّفَ فی هذَا الشَّهرِ عَمّا مَلَکَت یَمینُهُ خَفَّفَ اللّه ُ عَنهُ حِسابَهُ ، ومَن کَفَّ فیهِ شَرَّهُ کَفَّ اللّه ُ فیهِ غَضَبَهُ یَومَ یَلقاهُ، ومَن أکرَمَ فیهِ یَتیما أکرَمَهُ اللّه ُ یَومَ یَلقاهُ، ومَن وَصَلَ فیهِ رَحِمَهُ وَصَلَهُ اللّه ُ بِرَحمَتِهِ یَومَ یَلقاهُ ، ومَن قَطَعَ رَحِمَهُ قَطَعَ اللّه ُ عَنهُ رَحمَتَهُ یَومَ یَلقاهُ : اى مردم! هر کس اخلاقش را در این ماه ، نیکو سازد ، براى او وسیله عبور از صراط خواهد بود ، در آن روز که گام ها بر صراط مى لغزد ؛ و هر کس در این ماه بر بردگان خود آسان بگیرد ، خداوند حساب او را سبک خواهد گرفت ؛ و هر کس در این ماه ، شرّ خود را [از دیگران] باز دارد ،خداوند در روز دیدارش ، غضب خویش را از او باز خواهد داشت ؛ و هر که در این ماه ، یتیمى را گرامى بدارد ، در روز دیدار ، خداوند ، گرامى اش خواهد داشت ؛و هر که در آن بخویشاوند خود نیکى کند ، در روز دیدار ، خداوند با رحمتش به او نیکى خواهد کرد ؛ و هر کس در آن از خویشان خود ببُرد ، خداوند در روز دیدار ، رحمتش را از او قطع خواهد نمود.))