وهابیت و هویت شیعی در عربستان

  • ۸۰۰
وهابیت و هویت شیعی در عربستان

هویت دوگانه شیعیان عربستان تا حد بسیار زیادی به عوامل فرهنگی، مذهبی وسیاسی وابسته است.

در عربستان سعودی معیار تعیین هویت متفاوت است، زیرا معیارهایی مانند منطقه سکونت (به عنوان مثال حجاز، عصیر، شرقیه)، دین یا فرقه (فرقه های اصلی : شیعیان، اهل تسنن و شاخه های فرعی : حنبلی وهابی، جعفری، اسماعیلی، مالکی و شافعی) و یا قبیله (عنیزه، شمار،قحطان، غمید و غیره) می توانند معیار تعیین هویت قرار گیرند، با وجوداین ممکن است هویت برخی گروهها با لحاظ همه این ویژگی ها تعیین شود، نظیر شیعیان اسماعیلیه.

به طور کلی مردم مایلند بیش از یک معیار برای تعیین هویت آنها به کار رود، از این رو ممکن است برای معرفی خود چند ویژگی اعم از قبیله،خاندان، کشور، منطقه، شهر، دین، مذهب، حزب و غیره را به کار ببرند.

همواره انتخاب معیار تعیین هویت شخص متاثر از شرایط است. گاهی شخص فقط یک ویژگی را ملاک تعیین هویت خود قرار می دهد، زیرااین ویژگی مختصات منحصر به فرد و خاص وی را کاملا بر می تاباند.وقتی دو گروه با یکدیگر روبرو می شوند، هویت اهمیت بسیاری پیدامی کند. به عنوان مثال پافشاری وهابیون در تحمیل عقاید خود به دیگران موجب شده گروه های دیگر هویت آنان را بپذیرند و از آنان پیروی کنند. در این مورد هویت شیعیان در مقابل و علیه هویت وهابیون است.

پس از انقلاب ایران فرقه گرایی در میان شیعیان عربستان تشدیدشد، زیرا در این برهه شکل گیری هویت شیعی بسیار ضروری به نظرمی رسید.

پس از دوره ای نسبتا کوتاه عناصر و شاکله های هویت شیعیان استان شرقی عربستان افزایش یافت و علاوه بر ویژگی های دینی، عوامل درونی و بیرونی نیز شکل گیری هویت شیعی را متاثر نمودند. این عوامل عبارتند از لهجه، مثل ها، افسانه ها و داستان های عامیانه، فعالیت اقتصادی، آداب و سنن شامل نوع لباس و پوشش و نحوه برگزاری جشن های عروسی و ارزش های اجتماعی و خانوادگی. بدین ترتیب همه این عوامل و عناصر، در شکل گیری هویت شیعی منشا اثرند.

اما شیعیان چگونه شعور جمعی خود را تقویت کردند؟ پاسخ به این سوال مستلزم بررسی وجوه تمایز شیعیان استان شرقی از دیگر گروههااست، لذا در ادامه این ویژگی ها بررسی می گردد.

نقش فرقه (مذهب)

تشیع دوازده امامی، ایدئولوژی شیعیان استان شرقی عربستان راتشکیل می دهد و این سنخ از تشیع در تجمع های مذهبی، نمازهای جماعت، آئین ها، مناسک و تظاهرات فرهنگی و اجتماعی دیده می شود.تشیع، دعوتی مستقیم و بی واسطه است، زیرا پیروان این مذهب می توانند پاسخ های مباحث بنیادین و اساسی مربوط به فلسفه و منشاحیات و مفهوم و معنای زندگی و سرنوشت را در آن بیابند و در واقع تشیع راه رستگاری و نجات است. (برایان. آر. ویلسون) دو ویژگی تشیع راحائز اهمیت دانسته است.

نخست اینکه رستگاری و نجات بواسطه رعایت محرمات و انجام موکدات در طی زندگی روزمره حاصل می شود. ثانیا زندگی فی النفسه بارعایت این محدوده ها و مرزها، فی النفسه رستگاری نسبی محسوب می گردد. از اینرو این مذهب هم نوید بخش رستگاری و هم نوعی تجربه رستگاری است.

جنبه مهم دیگر تشیع، احکام عملی اجتماعی و تکلیف شیعیان درقبال اجتماع است که شرکت در مراسم مذهبی، جشنها، تشیع جنازه ومشارکت در ایجاد صندوقهای قرض الحسنه و پرداخت زکات، خمس ونذورات از آن جمله اند. از آنجا که تشیع سر منشا بسیاری از هنجارها وارزش های اجتماعی است، افراد باید در قبال این هنجارها مسئولیت پذیر باشند، زیرا هنجارها و ارزشهای مذکور نمایانگر فضایی مقدس اندکه حفظ حرمت آنها برای شیعیان لازم است. در مذهب تشیع همه مولفه ها و ارکان در فضایی مقدس قرار می گیرند و همه نهادها، اعمال،عقاید، اصول دینی و حتی اسطوره ها مقدس اند.

شیعیان عربستان سعودی از نظر عقیدتی با محیط سازش نیافته ومرزها و محدوده های عقیدتی خود را نقض نکرده اند و این امر در موسم حج کاملا نمود می یابد.

در اینجا لازم است خاطر نشان گردد اگر چه وهابیون خود را سنی معرفی می کنند، شیعیان استان شرقی عربستان در مقابل وهابیون و نه اهل تسنن موضع گیری کرده اند. این امر در روابط دوستانه نخبگان وشخصیت های برجسته شیعه و سنی که در کنار یکدیگر در استان شرقی و حجاز همزیستی مسالمت آمیز دارند، به خوبی نمود یافته است. درحقیقت شیعیان بیشتر بر هویت اسلامی خود تاکید می کنند تا هویت شیعی. از منظر جامعه شناختی اقلیت ها مایلند خود را عضوی از هویت غالب جلوه دهند، زیرا بدین ترتیب احساس ضعف و آسیب پذیری نخواهند کرد. با وجود این در صورتی که فرقه های دیگر تهدیدشان کننداز مذهب خود جانبداری می نمایند. از نظر شیعیان تابعیت سعودی ووهابیت، ماهیت و موجودیت واحدی را تشکیل داده اند که تلفیقی ازعناصر دینی و منطقه ایست. در اینجا این سوال پیش می آید که آیاشیعیان با هویت دینی غالب وفق خواهند یافت؟

زیرا چنانچه تغییر هویت قومی منفعت و سودی در پی داشته باشدبسیاری از مردم عربستان به این امر مبادرت می کنند. این در حالیست که به نقل از ( والکر کنر) در عصر ملی گرایی و تبلیغ اصل خودمختاری، هیچ نشانه ای از تغییر هویت مردم عربستان مشاهده نشده است، بلکه برعکس مردم هویت جدید را نمی پذیرند، زیرا معتقدندممکن است از این طریق هویت خاص و اصلی آنها محو شود و غالبا درهویت جدید در رابطه با حقوق و وظایف گروهها عدالت رعایت نمی شود.

شیعیان مایل نیستند در هویت حکومت هضم شوند، زیرا بدین ترتیب مجبور خواهند شد دست از عقاید خود بردارند، در حالی که پذیرش هویت جدید تغییر وضعیت و جایگاه سیاسی آنان را از امتیازات اجتماعی محروم شده اند، در پی نخواهد داشت.

اگر چه شیعه بودن در عربستان سعودی بیشتر مضر است تا منفعت بخش، ولی این امر موجب نشده شیعیان هویت خود را از دست بدهند.در واقع کسانی که هویت را صرفا ابزاری برای منفعت طلبی می انگارند،جنبه های اخلاقی و روانشناختی آنرا مد نظر قرار نمی دهند، این درحالیست که بسیاری از اعضای گروهها در راه ابراز وفاداری به گروه وحفظ هویت جان خویش را فدا می کنند.

انسجام یک گروه در ابراز دیدگاههای مشترک نمود می یابد و این مفاهیم مشترک عامل تقویت انسجام گروه بشمار می روند. به عنوان مثال حسینیه فقط محل انجام فعالیت های دینی نیست، بلکه در واقع این مکان رابطه بنیادین و عمیق بین نظام معنایی شیعیان و اعضای گروه را بر می تاباند.

بنابراین آئین ها و نمادهای دینی معرف شیعیانند و تعبیر (معرف جمعی) دورکیم در مورد آنها مصداق پیدا می کند. به نقل از دورکیم، این مناسک و آئین ها پیوند مومن با خدا و فرد با جامعه را مستحکم می نماید. در سال ۱۹۲۷ علمای وهابی فتوایی صادر کردند که به موجب آن شیعیان ملزم می شدند اعتقاداتشان را ترک نموده و به وهابیت بگروند، پس از صدور این فتوا اقدامات خشونت آمیزی علیه شیعیان صورت گرفت و وهابیون تلاش کردند حسینیه ها و مساجد را برچینند،ولی به علت پایداری و مقاومت شیعیان تلاش وهابیون ناکام ماند.شیعیان امامیه برخلاف شیعیان اسماعیلی جنوب عربستان، در مقابل سیاست همسان سازی وهابیت مقاومت می کنند، ولی آنچه شیعیان اسماعیلی را از شیعیان امامیه متمایز می کند این است که اسماعیلیان براساس معیارهای قبیله ای نظام یافته اند. به عبارت دیگر اسماعیلیان ازعوامل قومی قبیله ای اثر پذیرفته اند و قبیله (یام) نمونه و مصداق بارزاین ویژگی است. اسماعیلیان بدون اینکه هویت قومی مذهبی خود رامخدوش نمایند به خوبی با نظام موجود تطبیق یافته اند، در نتیجه فشارحکومت و تبلیغات مداوم وهابیون تاثیر چندانی بر آنان نداشته و عده قلیلی از آنان به وهابیون پیوسته اند. در طی سالهای اخیر اسماعیلیان منطقه نجران با تاکید بر موءلفه های مذهبی، تاریخی و اجتماعی،هویت خود را تقویت کرده اند. وقایع منطقه نجران در سال ۲۰۰۰ نشانگرتقویت جنبش اسماعیلیه است. اسماعیلیان مصمم شدند مانند شیعیان امامیه استان شرقی عربستان مراسم سوگواری شهادت امام حسین (ع)را به طور علنی برگزار کنند که این تصمیم واکنش حکومت و وهابیون رادر پی داشت. این حرکت اسماعیلیان با تشدید فعالیت های تبلیغی وهابیون در منطقه مقارن بود. وهابیون همه توان خود را بکار گرفتند تااسماعیلیان را به کیش خود در آورند.

در حقیقت مراسم مذهبی به ابزاری برای نمایش هویت شیعیان امامیه و اسماعیلی تبدیل شد. تنوع تعاملات فرهنگی و اجتماعی موجود در بطن جامعه شیعی آنان را در مقابله با گروه غالب یاری می کند.شیعیان نیز مانند گروه های دیگر هویت متمایز خود را حفظ می نمایند.واژه عربی (الجماعه) به معنی گروهی متمایز با اعضای خاص است، شیعیان عربستان عبارت (من الجماعه) به معنای (متعلق به گروه خودی) را برای تعیین هویت و شناسایی یکدیگر بکار می برند. در عین حال تقریبا همه گروهها بدون در نظر گرفتن شاخصه های قومی ومذهبی عباراتی مشابه عبارت مذکور را برای معرفی خود بکار می برند.

گاهی مرزها و محدوده های تفکیک کننده شیعیان از اهل تسنن غیروهابی عربستان واضح و شفاف و گاهی مبهم و نامشخص اند. به عنوان مثال برگزاری جشن سالروز ولادت پیامبر (ص) و اعتقاد به شفاعت اهل بیت (ع) و توسل به ایشان وجه مشترک شیعیان و سنی های شافعی ومالکی حجاز است.

ولی در حوزه های دیگر شکاف بین فرقه های مذکور بسیار عمیق است که مباحث مربوط به امامت و عصمت امامان و اعمال اجتماعی مذهبی از آن جمله اند. پایبندی به قومیت عامل مشارکت شیعیان درفعالیت های گروهی است، بعلاوه فرقه گرایی شیعیان را به سوی ایجادمراکز و نهادهای دینی خاص خود سوق داده است (نظیر حسینیه، مسجد، انتشارات، مجلات، کلوبهای اجتماعی و مراکز فرهنگی و حتی احزاب سیاسی). آنان با سازوکار و امکانات موجود در داخل و خارج از کشور این رویه را دنبال می کنند تا هویت گروهی خود را بروز دهند.

در واقع به علت نامناسب بودن شرایط جامعه عربستان برای فعالیت گروهی و اجتماعی، شیعیان نتوانستند به طور رسمی خود را سازماندهی کنند، بنابراین علت اتخاذ این رویه نبود آزادی بیان در کشور عربستان است

نقش علما

علما به عنوان مهمترین عامل بسیج عمومی، انسجام، همبستگی ووابستگی شیعیان به گروه محسوب می شوند. آنان نماینده مذهبی اجتماعی شیعیان عربستان به شمار می روند و ممکن است مطالبات زیادی متوجه آنان شود، هر چند که این طیف بجز در موارد پراکنده ومحدود از دخالت مستقیم در امور سیاسی خود داری کرده است. علمای شیعه عربستان قبل از انقلاب ایران از نظر سیاسی منفعل بودند ولی نقش و عملکرد سیاسی آنان در امور دینی قابل تامل است. تاکید آنان برحفظ و تداوم مناسک و آئین های اجتماعی شیعیان علیرغم محدودیت های اعمال شده از سوی حکومت سعودی و علمای وهابی، ازآن جمله است. علمای شیعه عربستان که در حقوق اسلامی و اصول عقاید صاحب نظرند، از یک سو در جهت ترویج سنتها و تعالیم شیعی همت گماردند و از سوی دیگر در جهت رفع اتهام هایی نظیر مرتد ومشرک که از سوی وهابیون به شیعیان وارد می شد تلاش نمودند. آنان همزمان همه توان خود را بکار گرفتند تا حکام سعودی را قانع کنندحقوق دینی شیعیان را به رسمیت بشناسند. همچنین علمای شیعه باجلوگیری از بروز تنشهای دینی از مضمحل شدن شیعیان جلوگیری نمودند و در واقع عملگرایی شیعی معاصر محصول تلاشهای علمای گذشته است.

در اوایل دوره حکومت سعودی علمای شیعه به طور مداوم در مقابل فشار حکومت سعودی و وهابیون مقاومت کردند و در جهت بقا و رشدنظام نمادین شیعی کوشیدند و شیعیان استان شرقی از این نظام نمادین برای ابراز هویت اجتماعی و متمایز خود بهره می برند. آنان علیرغم وجود محدودیت های شدید بر احیای مراسم جمعی دینی نظیر برگزاری مراسم ولادت یا وفات ائمه (ع) پافشاری کردند و به عنوان پایگاه دینی مردم به اموری نظیر، ازدواج، طلاق، رفع اختلافات خانوادگی، وقف وموارد مشابه دیگر که ضامن وحدت شیعیان است رسیدگی می نمودند.

با تقویت جایگاه مرجعیت در جهان تشیع نقش علمای شیعه استان شرقی اهمیت بسیاری پیدا کرد. در بدو امر نقش مرجعیت فقط به انتقال تعالیم پیامبر(ص) و ائمه (ع) محدود می شد ولی بتدریج این نقش تغییریافت و از نظر سیاسی نیز اهمیت پیدا کرد. از آنجا که شیعیان استان شرقی عربستان از مرجعیت دینی بی بهره بودند از احکام مراجع عراق وایران پیروی می کردند. مراجع دینی علاوه بر رهبری دینی در عرصه های سیاسی و قضایی نیز هدایت گر مقلدین خود می باشند، درنتیجه شیعیان در همه ابعاد زندگی به احکام فقهی مراجع رجوع می کنند. در سال ۱۹۴۱ (شیخ منصور المرهون) از علمای شیعه برجسته قطیف مسئله ای را از (سید ابو الحسن الاصفهانی) مرجع تقلید وقت نجد، استفتاء نمود. موضوع استفتاء از این قرار بود که آیا ترک بیعت باحکومت ابن سعود جایز است یا خیر.

مرجع مذکور در پاسخ مکتوب خود به این استفتاء این امر را جایزندانست. نامه مذکور هنگام عبور از مرز عراق و عربستان توسط مرزبانان حکومت سعودی توقیف شد. وقتی ابن سعود نامه مذکور را خواند دستوربازداشت (شیخ منصور) و فرزندش (شیخ علی) را صادر کرد و آنها را به ریاض احضار نمود. فتوای الاصفهانی موجبات رضایت و خشنودی ابن سعود را فراهم نمود، با وجود این وی (شیخ منصور) و فرزندش را تهدیدکرد در صورت تکرار این سوالات به مرگ محکوم خواهند شد. خودمحوری و انحصار طلبی مطلق ابن سعود به وی اجازه نمی داد در مقابل یک گروه مذهبی مستقل مسامحه نماید، زیرا در این صورت آنان به رقیب وی تبدیل شده و از حمایت مردم برخوردار می شدند.

عوامل منطقه ای

شیعیان استان شرقی با برخی از قبایل وابستگی خویشاوندی دارند،ولی شرایط جغرافیایی نیز در شکل گیری هویت آنان تاثیر بسزایی داشته است. آنان در مناطق متمایزی تمرکز یافته اند و با اینکه بخشی ازجمعیت استان شرقی سنی مذهبند، روستایی وجود ندارد که در آن شیعه و سنی در کنار یکدیگر بسر ببرند. شیعیان در روستاهایی متراکم و بهم پیوسته زندگی می کنند و با اهل تسنن ازدواج نمی کنند.

اکثریت جمعیت منطقه قطیف را شیعیان تشکیل می دهند و جمعیت اهل تسنن که در مناطق مشخص و مجزا نظیر مناطق (ام الصحک)،(رحیمه)، (دعرین)، (ایناک) و (الزور) تمرکز یافته اند به مراتب کمتراز شیعیان است. با وجود اینکه همواره عوامل اجتماعی اقتصادی روابطاهل تسنن و شیعیان را متشنج نموده، بعلت بهبود شرایط زندگی واستحکام حکومت سعودی آرامش در این منطقه برقرار شد، البته این به معنای پایان یافتن اختلافات نیست. علیرغم پراکندگی و تغییرات جمعیتی ناشی از گسترش شهرنشینی در منطقه احساء، تشخیص مناطق شیعه نشین از مناطق سنی نشین آسان است و مرزهای فرقه ای همچنان وجود دارد، این در حالیست که تشخیص شیعیان از اهل تسنن در منطقه قطیف دشوار است، زیرا از دیرباز این دو فرقه در کنار یکدیگرزندگی مسالمت آمیزی داشته اند. از اوایل دهه ۱۹۷۰ بسیاری از شیعیان احساء از روستاها به شهرهای دمام (مرکز تجاری و مرکز استان شرقی)،ریاض و مناطق دیگر مهاجرت کردند، در حالی که شیعیان قطیف درمناطق خود باقی ماندند. علت این امر را می توان در روحیه مسامحه گرای شیعیان احساء جستجو کرد، زیرا آنان مدتها با اهل تسنن همزیستی مسالمت آمیز داشته اند. شیعیان و اهل تسنن احساء بایکدیگر مبادلات تجاری دارند، بعلاوه شیعیان احساء برخلاف همکیشان خود در قطیف در عرصه های سیاسی فعال نیستند. شیعیان احساء دین را از تجارت، سیاست و حوزه های عمومی تفکیک کرده اند،در حالی که از نظر شیعیان قطیف دین با مولفه های مذکور در ارتباطتنگاتنگ است و پیوند آنها ناگسستنی است.

علمای شیعه احساء بر نمادهای شیعی نظیر پوشیدن لباس های مذهبی، عمامه بر سر گذاشتن و یا حتی ذکر شهادت (اشهد ان علیٹ ولی الله) تاکید نمی کنند و علمای قطیف در این مورد با آنان اختلاف نظردارند. این تفاوت از آنجا ناشی می شود که شیعیان احساء موارد فوق را به عنوان شاخصه ها و شاکله های اصلی هویت خود قلمداد نمی کنند، بلکه بواسطه پیروی از اصول و مبانی عقیدتی شیعی و انجام مناسک دینی واجتماعی و برگزاری مراسم های مذهبی هویتشان را بروز می دهند، درحالی که شیعیان قطیف نمادهای شیعی را به عنوان عناصر سازنده هویت اجتماعی خود تلقی می کنند. با این همه تفاوت منش شیعیان احساء و قطیف لزوما نمایانگر میزان دینداری آنها نیست.

در احساء عناصر معنوی و عرفانی زیر ساختهای اصلی دین را تشکیل می دهند، در حالی که جنبه های عقلانی و سیاسی تشیع در قطیف پررنگ تر است. در واقع مذهب تشیع در این مناطق از عوامل خارجی نظیر جنبش اسلامی عراق و مصر، انقلاب اسلامی ایران و به ویژه فرقه گرایی وهابیون اثر پذیرفته است. البته این به معنای وجود اختلاف وانشقاق عمیق شیعیان این مناطق نیست، بلکه هدف از طرح این مباحث بررسی تاثیر عوامل منطقه ای بر هویت شیعیان است. قطیف،احساء و استان شرقی عربستان فقط به مثابه محل سکونت گروهی ازمردم تلقی نمی شوند، بلکه در گستره ای وسیع تر رابطه و تعامل بین شیعیان منطقه را بر می تابانند.در این فضا شیعیان تمایز فرهنگی،انسجام اجتماعی و نارضایتی سیاسی خود را به نمایش گذاشته اند و علیه دشمن که عامل محرومیت و انزوای آنهاست متحد شده اند.

جدایی شیعیان استان شرقی از مناطق دیگر عواطف آنان را متاثرنموده، از اینرو شیعیان قطیف هرگز مایل نیستند به مناطق دیگرمهاجرت کنند. حتی شیعیان جویای کار این منطقه پیشنهاد کار درمناطق دیگر را رد می کنند، زیرا مایل نیستند از جامعه خود جدا شوند.

دانشجویان شیعه دانشگاه شاه سعود در ریاض با دانشجویان دیگر درهم نمی آمیزند و گروهی مجزا را تشکیل داده اند و بدین ترتیب با ارتباطبرقرار کردن با همکیشان خود در این گروه احساس امنیت می کنند.

انسجام اجتماعی

علاوه بر مذهب مشترک، وابستگی های خانوادگی، منافع، ارزشها،سنن، آداب و مشکلات مشترک در پیدایش انسجام اجتماعی موثرند. درحوزه اجتماعی، مشارکت افراد در مناسک و آئین های جمعی نظیر نمازجماعت، مناسبت های مذهبی (مانند جشن ولادت پیامبر(ص) وائمه (ع)، عاشورا و تشیع جنازه) نمایانگر انسجام و همبستگی اجتماعی شیعیان است. در واقع این مناسک، تظاهرات نمادین وحدت گروه می باشند و افراد با شرکت در آئین های مذهبی نیروی تعالی بخش جامعه را تجربه می کنند.

هنگامی که این آئین ها در محافل عمومی به منصه ظهور می رسند،ویژگی های مشترک شیعیان را به نمایش می گذارند و در واقع شیعیان بواسطه این ویژگی ها از دیگران متمایز می گردند. مفهوم گروه درمواردی نظیر ازدواج نمود می یابد و تقریبا در این مورد خروج عضو از گروه غیر ممکن است، زیرا اکثر خانواده های شیعه معتقدند فرزندانشان باید باهمکیشان خود ازدواج کنند. تقریبا همه شیعیان موارد بسیار نادر ازدواج شیعیان با اهل سنت و به ویژه وهابیون را که در دهه های اخیر رخ داده ملامت کرده اند و علیه این پدیده که آنرا ظلم نابخشودنی می دانند بسیج شده اند. بعلاوه تهدیدات مداوم طیف مذهبی حاکم علیه شیعیان موجب شده آنان حتی اصول و مبانی عقیدتی خود را بررسی نکنند، چه رسد به اینکه آنها را نقد کنند، زیرا آنان این اقدام را گامی به سوی متزلزل نمودن هویت و اتحاد خود می دانند.

پیروان هر فرقه ای در صورت مواجه شدن با تهدیدهای داخلی یاخارجی انسجام اجتماعی خود را حفظ می کنند. بر حسب عادت، پیروان فرقه های مختلف در عین اینکه بر مرزها و محدوده های مشخص عقیدتی خود تاکید می کنند، همه توان خود را برای حفظ وفاق داخلی بکار می گیرند. تحلیل و بررسی قومیت می تواند ما را در فهم بهتر این پدیده ها یاری کند. خاص گرایی دینی شیعیان به مفهوم آگاهی ازبحران های بالقوه و یا بالفعل است. در اینجا، ( بحران ( به معنای نگرانی از تبعید و ترس از جدایی، انزوا و اضمحلال است.

در مورد شیعیان عربستان سعودی، منشا اصلی بحران و انگیزه جدایی شیعیان از اکثریت غالب این است که آنان خود را خارج از حیطه اجتماع بزرگتر و غالب می پندارند و عملکرد حکومت سعودی این دیدگاه شیعیان را تقویت کرده است. در واقع این واکنش شیعیان به وضعیت کنونی جامعه عربستان به مبحث تقیه و انتظار در دوران غیبت امام عصر (عج) مربوط می شود. شیعیان مجبورند از حکام نامشروع که نه امامند و نه از سوی امام تعیین شده اند فاصله بگیرند. اگر چه این رویکردپس از احیای تشیع در عراق، ایران و کشورهای حوزه خلیج فارس کمرنگ شد ولی همچنان در عرصه های دینی استمرار یافته است.

در مجموع، شیعیان استان شرقی عربستان نوعی از خاص گرایی دینی را به نمایش گذاشته اند. می توان این خاص گرایی را به شبکه ای قومی تشبیه نمود که اعضای آن عضویت خود را از طریق مشارکت مداوم درفعالیت های اجتماعی ابراز می کنند. در واقع در شبکه مذکور موضع گیری های سیاسی شیعیان نمود مشارکت جمعی قومی است و تمایز وجدایی مناطق شیعه نشین از مناطق دیگر نمود خاص گرایی منطقه ای است.

بنابراین شیعیان در عربستان سعودی به جامعه ای بدیل و آلترنایتوتبدیل شده اند که اعضای آن علایق، دیدگاهها و عقاید خاص خود رادارا می باشند. در این جزیره مجزا، اجتماع شیعیان انسجام خود را حفظنموده و دیدگاهها و مطالبات سیاسی جمعی خود را مطرح می کنند.

شیعیان و هویت ملی

حکومت کنونی سعودی در منطقه ای تاسیس شد که در طول تاریخ هرگز قدرت سیاسی در آن متمرکز نشده بود. حکومت های منطقه ای،دینی و قبیله ای متعددی در شبهه جزیره عربستان حکومت کرده اند، ازاینرو کشور عربستان مجموعه ای از طوایف و گروه های مختلف قومی ودینی را در بر می گیرد که در طول ربع نخست قرن و در نتیجه استیلای (عبدالعزیز ابن سعود) با یکدیگر متحد شدند. این اتحاد سیاسی سنت های ریشه دار و عمیق آنها و احساس وابستگی به این سنت ها راتحت الشعاع قرار نداده است. جامعه چند گونه کنونی عربستان ازگروه های اجتماعی مختلف تشکیل شده و خواستگاه و ارزش های اجتماعی، رویکردهای دینی، نمادهای تاریخی، لهجه، سنت ها و آداب گروه های مذکور مشترک نیست و در واقع آنان فاقد حافظه جمعی و وفاق فرهنگی اند.

(ژاکوب گلدبرگ) معتقد است جمعیت بومی عربستان از نظر قومی ودینی همگون تر و منسجم تر از جمعیت هر کشور دیگر عربی است وجمعیت شیعیان تنها استثنای عمده از این همگونی است، همچنین ازنظر (جیمز پیسکاتوری) در عربستان تفاوت های قومی و مذهبی اهمیت زیادی نداشته و چالشی برای وحدت ملی ایجاد نکرده اند وجمعیت این کشور به استثناء جمعیت شیعیان، اجتماع همگونی از اعراب اهل تسنن است و در این مورد نیز شیعیان استثنای اصلی این اجتماع همگون محسوب می شوند. برخی معتقدند جمعیت عربستان سعودی به دو بخش تقسیم شده است ؛ قبایل سنی که اکثریت جمعیت را تشکیل می دهند و اقلیت شیعه. به نقل از (جوزف کاستینر)، اکثریت جمعیت مناطق نجد، القسیم و احساء بدوی و چادر نشین بوده اند، البته این فقطیک فرض است. در این رابطه دو نکته قابل توجه است.

اولا مناطق مذکور به عنوان مناطق مرکزی و اصلی کشور تلقی نمی شدند. تا دهه ۱۹۵۰ مکه تنها شهر پر جمعیت عربستان بود که جمعیت آن به یکصد هزار نفر می رسید و اکثریت جمعیت آن یکجانشین و ثابت بودند، همچنین جمعیت هر یک از شهرهای ریاض و جده به هشتاد هزار نفر می رسید و بیشترین تراکم جمعیت در استان جنوبی عربستان دیده می شد.

ثانیا برخلاف ادعای (کاستینر) اکثریت جمعیت احساء در اوایل قرن بیستم چادر نشین نبوده اند. به نقل از (جی. گ. لوریمر) جمعیت ثابت وغیر کوچ نشین احساء در سال ۱۹۱۵ صد و یک هزار نفر بوده است، درحالی که کل جمعیت چادر نشینان ۵۷/۰۰۰ نفر بوده که اکثر آنان ازمنطقه نجد به این ناحیه مهاجرت کرده بودند. اگر چه در این رابطه آماررسمی در دست نیست، در این مورد اتفاق نظر وجود دارد که شیعیان ۵۰درصد از کل جمعیت منطقه احساء را تشکیل می دهند.

بررسی همگونی دینی در عربستان سعودی مستلزم توجه به تفاوت های عمیق و پیچیده اجتماعی، فرهنگی و مذهبی این کشوراست. می توان همگونی مذهبی در عربستان سعودی را به همگونی جامعه مسلمین در تاریخ اسلام تشبیه نمود. از آنجا که مذهب شاخص ترین و متمایزترین ویژگی گروههای مختلف است، تفاوت ها وتمایزهای مذهبی بیش از دیگر تفاوت ها نمود می یابد، از اینرو فرض می کنیم طبقه بندی اقلیت اکثریت در مورد عربستان قابل اعمال باشد.اگر چه این طبقه بندی تا حد بسیار زیادی به درک و شناخت هر گروه ازخود وابسته است، جامعه شناسان عربستان واژه (اقلیت) را برای گروهی بکار می برند که در موسم حج از آفریقا به عربستان آمدند و احتمالا در دوشهر مقدس مکه و مدینه سکنی گزیدند. به عنوان مثال در مدینه برخی اقلیت ها در (منشیه) و (باب الکوسه) استقرار یافتند. اگر چه اکثراقلیت ها تابعیت کشور عربستان سعودی را کسب نمودند،محدودیت های فرهنگی قومی مانع از آن شد تا در جامعه سعودی ادغام شوند. این اقلیت ها در گتو یا محدوده خاص خود سنت های اجتماعی،زبان، سنن، رسوم، آداب، عادات و سابقه فرهنگی خود را حفظ نموده اند.وهابیون ستیزه جو شیعیان را اقلیت می نامند تا بدین طریق شأن ومنزلت جامعه و منطقه آنان را پائین تر از اکثریت سنی مذهب نشان دهند. البته این بدان معنا نیست که گروههای دیگر اجتماعی همگون ومنسجم اند. با توجه به وجود تباین و عدم تجانس در جوامع شیعه وسنی، طبقه بندی مذهبی شیعه سنی مناسب به نظر نمی رسد. به نقل از(سلمه) با اینکه اهل سنت اکثریت جمعیت را تشکیل می دهند، اتحادو انسجام در میان آنان وجود ندارد.

علیرغم فشار مداوم وهابیون، چهار مذهب سنی همچنان در کشور بقایافته اند. وضعیت شیعیان نیز به همین منوال است و جامعه آنان همگون نیست. شیعیان امامیه در استان شرقی و مدینه و اسماعیلیان و زیدیه درجنوب و در منطقه نجران و کیسانیات ینبوع سکنی گزیده اند. از اینروتعبیر اکثریت همگون دینی افسانه ای بیش نیست، چرا که فرقه های مختلف لزوما موجودیتی واحد را تشکیل نمی دهند، بلکه هر فرقه ویژگی های منطقه ای، اجتماعی و مذهبی خاص خود را داراست. در واقع می توان عربستان سعودی را مانند لبنان کشور اقلیت های دینی تلقی نمود که وهابیون معرف اقلیت غالب می باشند. جوامع قبیله ای و بدوی درمنطقه نجد متمرکز شده اند در حالی که جوامع شهری و ثابت در حجاز واحساء استقرار یافته اند. با اینکه این مناطق در جغرافیای سیاسی کشورادغام شده اند، از نظر فرهنگی، روانشناختی و جامعه شناختی واگرا ومتفاوتند.

شیعیان استان شرقی با مردم نجد، حجاز، عصیر و مردم مناطق دیگربیگانه اند و عکس این حالت نیز صادق است. هنگامی که یک شیعه به جده یا عصیر می رود نسبت به فضای اجتماعی، فرهنگی و بومی این منطقه احساس بیگانگی می کند. هنگامی که یک حجازی به استان شرقی می رود نیز دچار همین حالت می شود. بدیهی است کارکنان سعودی شرکت نفتی آرامکو که از مناطق دیگر به این ناحیه آمده اندترجیح می دهند با شیعیان استان شرقی ارتباط برقرار نکنند. آن دسته ازکارکنان شرکت که برای ساخت مسکن خود در مناطق شیعه نشین وام دریافت کرده اند معمولا با زیردستان خود و به ویژه شیعیان توافق مالی می کنند تا از مزایای شرکت به طور مشترک بهره ببرند. با اینکه شرکت نفتی آرامکو در سال ۳ ـ ۱۹۸۲ نیروهای سعودی بسیاری را استخدام نمود، تغییر جمعیتی چشمگیری در مناطق شیعه نشین پدید نیامد. درواقع کارکنان اهل حجاز، نجد، عصیر و دیگر شهرها وام دریافتی ازشرکت را جهت ساخت خانه در مناطق خود هزینه کردند و بسیاری ازآنان اقامت خود را در استان شرقی، کوتاه مدت و یک استثناء تلقی می کردند. از نظر تاریخی شکاف بین مردم این مناطق بسیار عمیق است و سابقه آن به مدتها قبل از تشکیل حکومت سعودی باز می گردد.

به عنوان مثال منطقه گرایی مردم حجاز دارای ریشه تاریخی است.پس از اینکه حجاز به تصرف سپاهیان ابن سعود درآمد، شکاف منطقه ای نمودار شد، زیرا مناطق نجد و حجاز از نظر فرهنگی، اجتماعی اقتصادی و سیاسی کاملا از یکدیگر متمایز و متفاوت بودند.

به نقل از یکی از دانشمندان حجاز، هنگامی که نجد هنوز یک جامعه قبیله ای بود حجاز شهر و جامعه ای نسبتا متجدد بشمار می رفت. زمانی که ابن سعود به حجاز حمله کرد با سرزمینی دو گانه مواجه شد. از یک سوبیابان های خالی از سکنه و شهرهای عقب مانده و سزاوار حکومتی تئوکراتیک و از سوی دیگر سرزمینی مقدس که درهای آن به سوی جهان گشوده شده بود و حکومت بر آن زیرکی خاصی را می طلبید.

(جی. بی. کیلی) در سال ۱۹۸۰ همین تحلیل را با عباراتی مشابه ارائه نمود. در این شرایط آلترناتیو مناسب، دنبال کردن سیاست های زیرکانه و بلند مدت برای سازش دادن دو قطب و جلب حمایت کوچ نشینان یا بدویان و شهرنشینان بود. ولی گروه اخوان کسانی را که تسلیم عقایدشان نمی شدند مشرک می پنداشتند، از این رو آلترناتیوسازشکارانه را رد کردند و آن را ضعف معصیت آمیز نامیدند. حکومت سعودی از الحاق کامل حجاز به کشور خودداری نمود، بنابراین مردم آنراحکومتی خارجی مانند عثمانیان می پنداشتند. در واقع جامعه حجازچالشی جدی برای حکومت به شمار می آمد، از اینرو در پی شکست سیاست اشرف در سال ۲۶ ۱۹۲۵، ابن سعود مصمم شد حجاز را به قلمرو خود منظم نماید تا بدین طریق روحیه تمایز یافتگی و احساس جدایی مردم از بین برود. از نظر ابن سعود انضمام حجاز به کشور در تغییرمرکز قدرت از مناطق ساحلی به مناطق بیابانی و مرکزی اهمیت ویژه ای داشت و از طرف دیگر هدف اصلی وی تشکیل حکومتی بود که عموم مردم به حکام آن یعنی خاندان آل سعود و اسلام وهابی وفادار باشند

ملی گرایی سعودی وهابی

پدیده نو ظهور ملی گرایی در عربستان همچنان مبحثی دشوار وپیچیده است. در کشور عربستان فرهنگ و سنت سیاسی واحد ومنسجمی که بتوان در مباحث مربوط به جنبه های نظری و عملی ملی گرایی به آن رجوع کرد وجود ندارد، از اینرو تفاسیر ارائه شده در این حوزه متاثر از قضاوتهای فردی یا گروهی است. از نظر علمای وهابی ملی گرایی معادل واژه عربی (قومیه) است. واژه عربی مزبور به مفهوم (العصبیه الجاهلیه) مربوط می شود. این اصطلاح به معنای نوعی مرز ومحدوده است که در دوره جاهلیت رایج بوده و این مرز بر اساس وابستگی های خویشاوندی، قبیله ای، خانوادگی و موارد مشابه دیگرتعیین می شده است.

بنابراین بر اساس نگرش مذکور ملی گرایی در نقطه مقابل مفهوم امت اسلامی قرار می گیرد، ولی اگر ملی گرایی را به معنای (وطنیه) یا وطن پرستی تعبیر کنیم، این مفهوم در نقطه مقابل مفهوم دولت یا حکومت قرار می گیرد و نه امت.

در هر حال ملی گرایی به معنای متعارف آن در ادبیات علوم اجتماعی،در جامعه کنونی عربستان وجود ندارد. خاندان سلطنتی آل سعود نوع خاصی از ملی گرایی را به مردم تحمیل کرده اند و آن وفاداری مردم به پادشاه و خاندان سلطنتی است. بر اساس این تفسیر پادشاه حاکم و امام است و نامش در دعاها ذکر می گردد. چالش اصلی فراروی شیعیان درمبحث ملی گرایی اینست که آنان به عنوان عامل انشقاق و تفرقه امت اسلامی و حرکتی مخالف جریان کنونی جهان اسلام تلقی می گردند.پس از انقلاب ایران این ذهنیت بیش از پیش تقویت شد، زیرا آنان اقمار شیعیان ایران در عربستان نفت خیز و تهدیدی برای انسجام ملی تلقی می شوند. البته نحوه عملکرد و رفتار شیعیان در دوره معاصر عامل ایجاد این ذهنیت نیست بلکه ریشه آنرا باید در تاریخ جستجو کرد، چراکه شیعیان همواره در مورد جانشینی پیامبر(ص) با اهل تسنن اختلاف داشته و حکومت آنان را غیر مشروع دانسته اند. تاکید وهابیون بر بکاربردن واژه رافضی (کسانی که خلافت سه خلیفه نخست یعنی ابوبکر،عثمان و عمر را مشروع نمی دانند) در مورد شیعیان جایگاه تاریخی حکام سنی و شیعیان مخالف آنان را بر می تاباند. این بدان معناست که وفاداری شیعیان به حکومت اهل تسنن همواره مورد تردید است. به علاوه چون شیعیان می توانند دین خود را مخفی کنند (تقیه) جامعه آنان به عنوان آشیانه گروههای مخالف تلقی می شود، بنابراین وهابیون نیزدر شکل گیری هویت مستقل شیعیان سهیم بوده اند، در عین حال شیعیان بواسطه برخورداری از هویت مستقل از سوی وهابیون طردشده اند.

در عین حال در مفهوم متعارف ملی گرایی و هویت ملی بر رابطه نزدیک ملی گرایی و حکومت تاکید شده است. فهم این مبحث مستلزم کالبد شناسی رابطه دیالکتیک ناسیونالیسم و مواضع و اصول حکومت سعودی است.

منبع : 

پایگاه تخصصی فرق و ادیان

محبوب ترین مطالب

پربحث ترین مطالب

نظرات خوانندگان