شانس و اقبال، هیچ گاه، در وسعت و ضیق روزی و موفقیت نقش تعیین کننده ای ندارد و از خرافات به شمار می رود، مشیّت خداوند هیچ گاه از حکمت او جدا نیست و همیشه بر اساس لیاقت ها و شایستگی هاست; به عبارت روشن تر اراده خداوند متعال در زمینه وسعت و تنگی روزی، به شرایطی مشروط است که بر زندگی انسان ها حکم فرماست و تلاش ها، کوشش ها و اخلاص ها و فداکاری ها و به عکس سستی، تنبلی، بخل، آلودگی نیتها، آلودگی به گناه، نقش تعیین کننده ای در آن دارد; به همین دلیل قرآن مجید کراراً انسان را در گرو سعی و کوشش و تلاش و فعالیت خودشمرده و بهره او را از زندگی به میزان سعی و تلاشش می داند: «وَ أَن لَّیْسَ لِلاِْنسَـنِ إِلاَّ مَا سَعَی;(نجم،39) و این که برای انسان بهره ای جز سعی و کوشش او نیست!»، اگر کسی بذر خوبی، تلاش و نیت صادق و... بیفشاند، به حکم قضای الهی نتایج مثبت و نیک آن را خواهد دید; اگر نهال نفاق و بدی و بخل و... غرس کند، به حکم سرنوشت، میوه تلخ آن را خواهد چید، البته گاهی نیز خداوند برای آزمایش بندگان آن ها را در فقر و تنگدستی قرار می دهد. وانگهی قسمتی از این تفاوت ها و بهره بیشتر برای یکی، معلول اختلافات طبقاتی و مظالم اجتماعی و یا سهل انگاری های فردی است، که هیچ گونه ارتباطی با دستگاه آفرینش ندارد; مثلا افرادی هستند که بر اثر تنبلی و سهل انگاری از موهبت مالی و یا نیروی جسمی و روحی کمتری برخوردار می شوند، این گونه اختلاف ها را باید «اختلاف های ساختگی و بی دلیل» دانست که با از بین رفتن نظام طبقاتی و تعمیم عدالت اجتماعی از میان خواهد رفت و هیچگاه اسلام و قرآن بر این گونه تفاوت ها صحّه نگذاشته است. قسمتی دیگر از این تفاوت ها نیز، طبیعی و لازمه آفرینش انسان است; یعنی یک جامعه اگر هم از عدالت اجتماعی کامل برخوردار باشد، تمام افرادش همانند مصنوعات یک کارخانه یک شکل و یک جور نخواهند بود و طبعاً با هم تفاوت هایی خواهند داشت، بنابراین تفاوت ها و اختلاف ها یا در اثر شکاف طبقاتی و ظلم و حق کشی به وجود می آید و یا این که با وجود عدالت اجتماعی در اثر اختلاف استعدادها و نظام آفرینش و به صورت طبیعی به وجود می آید. ولی باید دانست که معمولا مواهب الهی و استعدادهای جسمی و روحی انسان ها آن چنان تقسیم شده که هر کسی قسمتی از آن را دارد; یعنی کمتر کسی پیدا می شود که این مواهب را یک جا داشته باشد، یکی از نیروی بدنی کافی برخوردار است و دیگری استعداد ریاضی خوبی دارد، دیگری از وضعیت مالی خوب و زندگی مرفهی برخوردار است، یکی ذوق شعر، و دیگری عشق به تجارت و بعضی هوش سرشاری برای کشاورزی و بعضی از استعدادهای ویژه دیگری برخوردارند، مهم این است که جامعه یا خود اشخاص، استعدادها را کشف کنند و آن ها را در محیط سالمی پرورش دهند، تا هر انسانی بتواند نقطه قوت خویش را آشکار سازد و از آن بهره برداری کند. این موضوع را نیز باید یادآوری کرد که یک جامعه همانند یک پیکر انسان، نیاز به بافت ها و عضلات و سلول های گوناگون دارد; یعنی همان طور که اگر یک بدن، تمام از سلول های ظریف همانند سلول های چشم و مغز ساخته شده باشد دوام ندارد و یا اگر تمام سلول های آن خشن و غیر قابل انعطاب همانند سلول های استخوانی باشند کارائی کافی برای وظایف مختلف نخواهد داشت، همچنین برای به وجود آمدن یک «جامعه کامل» نیاز به استعدادها و ذوق ها و درآمدهای مختلف و ساختمان های مختلف بدنی و فکری است، اما نه به این معنی که بعضی از اعضاء پیکر اجتماع در محرومیت بسر برند و یا خدمات آن ها کوچک شمرده شود و یا تحقیر گردند، همان طور که سلول های بدن با تمام تفاوتی که دارند همگی از غذا و هوا و سایر نیازمندی ها به مقدار لازم بهره می گیرند.• ____________________________________________ 1. ر.ک: تفسیر نمونه، آیة الله مکارم شیرازی و دیگران، ج 10، ص 204; ج 3، ص 365، دا