پایگاه اطلاع رسانی بلاغ| ((تحلیل چهارده سیره کاربردی و عملی رسولالله صل الله علیه و آله))| قسمت دوم
بیست و هشتم ماه سفر روز رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است، فرصت و توفیقی برای آن دسته از اردتمندانی است که در مقام بالابردن سطح معرفت و آگاهی خویش نسبت به سیره عملی حضرت می باشند از همین رو بطور مشخص و معین ساعتی از وقت و عمرشان در چنین روزهای مناسبتی اختصاص به مطالعه و تامل سیره رسول گرامی می دهند، نویسنده با توجه به چنین زمینه ای و باهمین نیت و از باب خدمت به چنین طبقه فهیم و ارادتمند یادداشت کوتاه تحلیلی از چهارده سیره عملی و کاربردی پیامبر اکرم تهیه و تقدیم محضر نموده است، البته آن بخش از سیره ای که جامعه امروز سخت محتاج و نیازمند به آن است.
*******
۶-((ساده زیستی در سیره نبوی))
یکی از سیره عملی و رفتاری نبوی که می تواند الگوی رفتاری همگان قرارگیرد (ساده زیستی) یا (خفیف المونه) و (کثیرالمعونه) بودن رسولالله (ص) است، تحلیل همه جانبه این سیره در صورتی امکان پذیراست چند نکته در این راستا توضیح داده شود؛
نکته اول؛ مقصود از ((خفیف المونه)) بودن رسولالله(ص) این است که همه انبیاء از جمله رسولالله (ص)((ساده زیست))و((کم خرج ترین)) افراد در جامعه بودند، چرا که امام علی (ع)درخطبه (۱۶۰) نهجالبلاغه نمونه ای از آن را آوردند:
ا- ((موسی جز قرص نانی که گرسنگی را بر طرف سازد چیز دیگری نخواست: (والله، ما ساله الاخبزا یاکله) و در اثر نداشتن غذا: موسی سبزیجات زمین را می خورد تا آنجا که بر اثر لاغری ولی شدن گوشت بدنش سبزی گیاه از دست یا پشت پرده شکمش نمایان بود: لانه یاکل بقله الارض ،ولقدکانت خضره البقل تری من شفیف صفاف بطنه،لهزاله وتشذب لحمه))
۲- و همچنین داود پیامبر: ((او با دست خود از لیف خرما زنبیل می بافت، و به همنشینانش می گفت: چه کسی از شما مرا بر فروش آن کمک می کند؟ و از بهای آن نان جو فر اهم می ساخت و می خورد: فلقدکان یعمل سفایف الخوص بیده ،ویقول لجلسایه :ایکم یکفینی بیعها، و یاکل قرص الشعیر من ثمنها))
۳- و عیسی بن مریم نیز: ((سنگ را بالش خودساخته بود، جامه خشن برتن کرده بود، و غذای ناگوار می خورد، نان خورش او گرسنگی و چراغ شبش ماه بود: فلقد کان بتوسدالحجر، ویلبس الخشن ،وکان ادامه الجوع ،وسراجه باللیل القمر))
۴- رسول الله (ص): ((از دنیا جز اندکی نخورد، و گوشه چشمی بران نیفکند، از همه مردم لاغرتر، و ازهمه گرسنه تر بود دنیا براو عرضه شد اما از پذیرفتنش خودداری کرد، سنگی را برروی سنگی ننهاد: قسم الدنیا قضما،ولم یعرها طرفا،اهضم اهل الدنیا کشحا، واخمصهم من الدنیا بطنا ،عر ضت علیه الدنیا فا بی آن یقبلها۰۰۰لم یضع حجرا علی حجر))
بنابراین مقصود از ((خفیف المونه))بودن یعنی به حداقل معیشت راضی بودن و سرکیسه برای مال دنیا باز نکردن از ویژگی رسولالله (ص) بوده است.
نکته دوم؛ مقصود از ((کثیرالمعونه)) بودن رسول الله(ص) پرکار، پرتلاش، خستگی ناپذیر بودن آن حضرت است یعنی در در هدایت کردن و نجات دادن مردم بیش از وظیفه و تکلیفی که به عهده اش بوده تلاش می کرد که قرآن در ایه(۱۲۸)سوره توبه تلاش رسول الله صل الله را این گونه توصیف میکند: ((لقد جا کم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین روف رحیم)) یعنی؛
اولا:(عزیز علیه ماعنتم: رنجهای شما بر او سخت است))
ثانیا:(حریص علیکم: و بر هدایت شما اصرار دارد)) و این تلاش بیش از وظیفه تا جایی پیش می رود که خداوند متعال به رسول مهربانی می گوید: (لعلک باخ علی علی نفسک الا یکونو ا مومنین:(شعرا، ایه۳):گویی می خواهی جان خودرا ازشدت اندوه ازدست دهی به خاطراینکه آنها ایمان نمی آورند).
نکته سوم: راز و سر اینکه انبیا به ویژه رسولالله(ص) این گونه بی اعتنا به ذخارف دنیا بودند و به آسانی از آن عبور می کردند و به حداقل معیشت راضی بودند چند علت دارد:
علت نخست این است: آنان به معایب و ضرر دنیا واقف بودند که هر چه امکانات و رفاه بیشتر شود میل و اشتها و عطش بیش می شود و هرچه این میل بیشتر شود میزان وابستگی انسان به دنیا زیادمی شود در نتیجه وقت و مجالی برای کسب معنویت باقی نمی ماند، از همین رو امام علی (ع)راز ساده زیستی رسول الله(ص) در همین می داند و می فرماید ((ودلیل لک علی ذم الدنیاوعیبها وکثره مخازیها ومسا ویها، :تاراهنمای خو بی برای تودرشناخت بدی ها وعیب های دنیا ورسواییها وزشتی آن باشد : نهجالبلاغه /خ/۱۶۰))
علت دوم این است: وقتی مبعوث شدند جذاب ترین شعار بعد از دعوت ایمان بخدا (ان عبدو الله واجتنبو الطا غوت)عبارت از عدالت اقتصادی ((لیقوم الناس باالقسط ))بوده است، پس از یک طرف آنان سنگ دفاع از محرومین را به سینه می زدند و از طرف دیگر اکثر کسانی که از آنان حمایت می کردند پابر هنگان و محرومین بودند پیامبران برای اینکه این طبقه عظیم از آنان فاصله نگیرند مشکلات اقتصادی انان را مشکل خود بدانند ساده زیستی را در پیش می گرفتند تا تحمل سخت معیشتی برای پا پابرهنگان آسان باشد.
علت سوم این است: انبیا ((عزت مدار)) و ((بلند نظر)) اند همین امر موجب شد که به حداقل امور معیشتی قانع باشند و ساده زیست باشند، به این معنا کسانی به تجملات و زرق و برق و زندگی اشرافی رو می آورند حرفی از معنا ندارند چون دنیایشان کوچک است به دنیا رو می اورند ولی انبیاء که ظرفیت روحی وجودیشان پر از معنویت و بلند نظری است طبیعی بود آن روح بلند خود را اسیر و زندانی مظاهر پست دنیا نمی کردند به حداقل مظاهر دنیا بسنده می کردند تا از پرداختن به مسایل فراتر از دنیا باز نمانند.
از همین رو است تربیت شدگان مکتب نبوی همان سیره رسول خدا(ص) الگوی خود قرار داده و همانند حضرت روح بلند خود را اسیر مظاهر دنیوی نکردند.
حضرت علی(ع) و فرزندانش، پاسدران سیره نبوی بودند و در سادهزیستی از آن بز رگوار پیروی میکردند. آن حضرت میفرماید: به خدا سوگند، این جامه پشمین خود را آن قدر وصله کردهام که از وصلهکننده آن شرم دارم.(نهج البلاغه خ/۱۶۰)
امام صادق (ع) از پدر بزرگوارش روایت کرده که فرمود: علی (ع) در کوفه به مردم نان و گوشت میخوراند و خود طعامی جداگانه داشت. بعضی گفتند: کاش میدیدیم که خوراک امیرمؤمنان چیست؟ پس عدهای به طور سرزده به حضور امام رسیدند، غذای او چنین بود: تریدی (خردهای) از نان خشکیده خیسیده به روغن که با خرمای فشرده آمیخته شده بود و آن خرما را از مدینه برای وی میآوردند. (الغارات،ج۱ص۱۰۷)
ابواسحاق سبیعی میگوید: یک روز جمعه بر دوش پدرم سوار بودم و امام علی (ع) خطبه میخواند. دیدم آن حضرت دست خود را تکان میدهد، گویا با آستین پیراهنش خود را باد میزند. به پدرم گفتم: آیا امیرمؤمنان گرمش است؟ گفت: او گرما و سرما را چیزی به حساب نمی اورد ، بلکه پیراهنش را شسته و چون پیراهنی جز آن نداشته، آن را مرطوب به تن کرده است و چنین میکند تا خشک شود. [همان۹۸].
کدام زمامداری را می توان مانند امام علی (ع) یافت که خوراک و پوشاکش چون ضعیفترین مردم باشد و از این سیره نیکو تا لحظه وداع از این دنیا دست بر ندارد. حضرت زهرا(س) نیز شاگرد مدرسه پیامبر(ص) و الگوی سادهزیستی است. وقتی سلمان فارسی چادر کهنه ایشان را دید که با لیف خرما دوازده جای آن وصله شده بود، متعجب گردید و با گریه چنین گفت: دختران قیصر و کسری در سندس و حریرند و دختر محمد(ص) روپوشی کهنه بر تن دارد که دوازده جای آن وصله شده است. آن حضرت گفت: یا رسول الله (ص)! سلمان از لباسم تعجب کرده است، قسم به آنکه تو را به حق مبعوث فرمود، پنج سال است که من و علی جز یک پوست گوسفند نداریم که روزها بر روی آن به شترمان علف میدهیم و چون شب فرا میرسد آن را فرش میکنیم و بالش ما از پوستی است که درون آن از لیف خرما پر شده است! [بحار،ج۸،ص۳۰۳]
سیره آخرین وصی پیامبر (ص) نیز سادهزیستی است. امام صادق (ع) میفرماید: «فواللّه ما لباسه الاّ الغلیظ و لا طعامه الاّ الجشب؛ [الغیبه،ص۲۳۳] به خدا سوگند، لباس مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف) جز پوشاکی درشت و خوراک او جز خوراکی سخت نخواهد بود.
نکته چهارم؛ ساده زیستی و قانع بودن به حداقل معیشتی اثار و پیامد های عملی دنبال دارد که برخی از این اثارعملی اورده می شود؛
۱-آرامش روحی: همه اضطرابها و نگرانیها از دنیا و مظاهر آن است، که با سادهزیستی میتوان آنها را برطرف کرد و به آسودگی دست یافت. امام علی (علیهالسّلام) میفرماید: «الرّغبةُ مفتاح النَصَب و مَطیّةُ التَعَب(نهج البلاغه کلمات قصار/۳۷۱) شیفتگی دنیا، کلید دشواری و مرکب گرفتاری است.»
امام صادق (ع) نیز میفرماید: شیفتگی در دنیا، مایه غم و اندوه است و زهد در دنیا، آسایش جسم و جان را در پی دارد. [بجار ،ج۷۸،ص۲۴۰]
ممکن است تصور شود که سادهزیستی، ملتزم نوعی ریاضت و به زحمت انداختن جسم است، در حالیکه چنین نیست. راحتی و آسایش روحی در زندگی آسان و ساده به دست میآید. امام علی (ع) گنجی را بینیاز کنندهتر از قناعت و مالی را با برکتتر از بسنده کردن به روزیِ روزانه نمیداند. [همان۳۷۱]
زندگی پر هزینه و تجملی است که خاطر انسان را به خود مشغول میکند، زیرا لازمه این زندگی، درآمد بالاست که تحصل آن، سعی خستگیناپذیر میخواهد و همین تلاش بیوقفه، استراحت و لذت بردن از زندگی را از انسان سلب میکند.
از طرفی، خواستههای انسان، محدود و تمام ناشدنی است. از اینرو در هیچ مرحلهای از زندگی، رضایت کامل حاصل نمیشود. عدم رضایت از زندگی و قید و بندی که با تجمل و تشریفات پدید آمده، آسودگی را از انسان سلب میکند. از این جهت بعضی برای رهایی از تجملات به هیپیگری رو میآورند.
۲-موفقیت: یکی از آثار سادهزیستی، کامیابی و توفیق در زندگی است. این سخن نیاز به استدلال ندارد، تجربه نشان داده است که بیشتر مخترعان و مکتشفان و نخبگان جامعه که به بشر خدمت کردهاند، از قشر محروم یا متوسط بودهاند.
برای آشنایی بیشتر با چنین انسانهایی، یک نمونه را ذکر میکنیم:
مرحوم علامه شیخ محمد حسن نجفی، معروف به صاحب جواهر از علمای مشهور و بنام نجف است که کتاب گران سنگ «جواهر الکلام» وی، عظیمترین کتاب فقهی و دایرةالمعارف فقه شیعه و ثمره ۲۶ سال کار مداوم او به حساب میآید. امام خمینی (رحمهاللهعلیه) درباره ایشان میفرماید: «صاحب جواهر چنان کتابی نوشته است که اگر صد نفر بخواهند بنویسند شاید از عهده [اش] بر نیایند و این یک کاخنشین نبوده است... یک منزل محقّر داشتند. از یک آدمی که علاقه به شکم، شهوات، مال و منال و جاه و امثال اینها دارد، این کارها بر نمیآید. طبع قضیه این است که نتواند.» [صحیفه نور،ج۱۷،ص۲۱۷]
۳-سرمایه: سادهزیستی، یک نوع سرمایه گذاری است. با توجه به زندگی محدود و نیازهای گوناگون بشر باید انسان برای نیازهای ماندگار خود، سرمایه گذاری کند. در سیر الیالله که هدف نهایی، خلقت انسان است، بهترین زاد و توشه، سبک بالی است. چون هر چه آدمی خود را وابسته کند از طی طریق باز میماند. امام علی (ع) میفرماید: «تَخَفَّفوا تلحقوا؛ [نهج البلاغه ،خطبه۲۱] سبکبار شوید تا زودتر برسید.»
همان طوری که کوهنورد برای رسیدن به قله کوه و صعودی آسان و موفق، از حمل بار اضافی پرهیز میکند و میداند هرچه بر بار خود بیفزاید، احتمال رسیدن او به قله کاهش مییابد، شخصی که خود را در این جهان پهناور چون مسافری میبیند که سفری طولانی در پیش دارد، سعی میکند زندگی درپبش دارد،باید امکانات وسرمای لازمرا فراهم کند وعاقلانه تر ان است که چیزی را برگزیند که کم وزن تر وپر ارج تر باشد واین کاری است که هر انسان عاقلدور اندیشی انجام می دهد.
*******
۷- ((نفوذ ناپذیری رسول الله صلی الله علیه واله))
یکی از سیره نبوی که امروز جامعه و حکمرانان آنان در نظام جمهوری اسلامی سخت نیازمند به آن هستند و می بایست این سیره را الگو خود قرار دهند تاجامعه سالم شود ((قانون گرایی ونفوذ ناپذیری)) در جهت حفظ و حراست در حق الناس است تحلیل همه جانبه این سیره نبوی مبتنی بربیان دونکته است؛
۱- هر چند ((حق الله)) و ((حق الناس)) هر دو حق اند و مردم مکلف و موظف به رعایت هردو حق اند ولی اگرمکلف نسبت به ((حق الله)) همچون نماز، روزه، حج، از سر تقصیر یاقصور کوتاهی کند ولی از کوتاهی عمل خود حقیقتا توبه کند ممکن است مورد مغفرت حضرت حق قرار بگیرد ولی نسبت به حق الناس این چنین نیست مگر اینکه ازکسی که حقش توسط وی تضییع شده است کسب رضایت کند از همین رو امام علی (ع) فرمود: ((جعل الله حقوق عباده مقدمه علی حقوقه فمن قام بحقوق عبادالله مقدمه علی حقوقه کان ذالک مودیا الی القیام بحقو ق الله: (غررالحکم آمدی،ص ۴۸۰): خداوند بندگانش را مقدم بر حقوق خود قرار داده وکسی که حقوق بندگانش را رعایت کند ،حقوق الهی را نیزرعابت خواهد کرد).
۲- (حقالناس)که از چنین منزلت و مرتبه ای بر خوردار است سه صورت دارد که رعایت هرکدام نسبت به دیگر ی سخت تر ودشوارتر ا ست
(صورت نخست حق الناس (عرض و ابروی ) افراد و اشخاص است که هیچ کس حق ندارد، با تهمت، افشاگری، شبیه سازی، غیبت به ابرو وحیثیت دیگران آسیب برساند، چراکه آبروی هرکس اعتبار و حیثیت اوست و اگر این اعتبار و حیثیت لطمه بخورد قابل باز گشت نخواهد بود و اعتبار و ابروی از دست رفته را نمی توان به صاحبش برگر داند از همین رو خداوند کسانی که چنین جسارتی از خود نشان می دهند (لعن) در دنیا و (عذاب) در آخرت را برایشان مقرر کرده است و فرمود : (ان الذین یرمون المحصنات الغافلات المو منات لعنوا فی الدنیا والاخره ولهم عذاب عظیم: نورآیه/۲۳):کسانی که زنان پاکدامن و بی خبر (ازهرگونه الودگی) و مؤمن را متهم می سازند، در دنیا و اخرت از رحمت الهی بدورند و عذاب بزرگی برای انها است) و نیز رسول(ص) فرمود: (کل المسلم علی المسلم حرام دمه وعرضه وماله :حق مسلمان بر مسلمان دیگر انست که خون وابرو ومالش بروی حرام است :صحیح مسلم ،ج،ا ص۶۶)
و امام صادق (ع) فرمود: (فان من کسرمومنا فعلیه جبره: بحار : ج/۶ ص ۲۹) هر کسی که ابروی مومنی را بریزد باید ان را برگرداند)
صورت دوم از حق الناس (حق مالی ) است، یعنی تجاوز به حقوق مالی دیگران وکسب ثروت از راه ((ربا، کم فروشی، گران فروشی، احتکار، سرقت، ظلم، اکراه) و هر راه دیگر که شرعا حرام است و نسبت به صاحب ان مال ضامن خواهد بود از همین رو نه تنها در قرآن کریم از کسب چنین درآمدی نهی شده و امده است: ((یا ایهالذین امنوا لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل:نسا/۲۹) بلکه گناهی است خداوند آن را نمی بخشد چرا که امام علی علیهالسلام فر مودند: (واما الظلم الذی لایترک فظلم العباد بعضهم بعضاً: نهجالبلاغه/خ۱۷۶): و اما ستمی که خدا ان را نمی بخشد ستمی است که بعضی از بندگان خدا به هم می کنند) و امام صادق (ع) فرمود: (اول قطره من دم الشهید کفاره لذنوبه الا الدین فان کفارته قضایه، من لا یحضر،ج۳/ ۱۸۳): اولین قطره خونی که ازشهید به زمین می ریزد کفاره گناها نش می شود مگر بدهکاری که دارد که باید پرداخت شود).
۳- سیره نبوی نسبت به حق الناس به ویژه (آبرو) و همچنین ( بیت المال) انچنان سخت گیرانه بود که:
اولا؛ رسول الله (ص) نسبت به حراست و صیانت از بیت المال نفوذ ناپذیر و به هیچ وجه تحت تاثیر احساسات اطرافیان قرار نمی گرفت، شاهد روشن و تکان دهنده ان شان نزول ایه(۲۸-۲۹) ممتحنه است که زنان پیامبر به دلیل پیروزی مسلمین در جنگ و وارد شدن غنایم بر خزینه نظام اسلامی از پیامبر (ص)می خواستند از آن غنایم در اختیار آنان قرار بگیرد پیامبر نخست ۲۹روز از انها فاصله گرفت و به مشربه ام ابراهیم خارج از مدینه رفت و هنگامی که بر گشت به آنان فرمود: اگر زندگی راحتی را می طلبید طلاق بگیرید و اگر می خواهید با من زندگی کنید همین زندگی ساده ای است که دارم ولی به دلیل رفاه شما دست به بیتالمال نخواهم برد: تفسیر نمونه/ج۱۷/ ۲۷۷)).
ثانیا،: اگر دستی به بیتالمال برده می شد با صلابت و قاطعیت با آن بر خورد می کرد و هیچ واسطه گری را نمی پذیرفت چرا که صیانت از حق الناس به ویژه بیت المال برای آن حضرت غیر قابل عبور بود از همین روست که عایشه روایت میکند؛ ((زنی از قبیله بنی مخزوم جنس عاریه ای گرفت و بهای آن را نمی پرداخت، پیامبر دستور قطع کردن دست آن زن را داد، اقوام وی نزد اسامه بن زید رفتند که او واسطه شود و او بارسول خدا(ص) در میان گذاشت حضرت فرمود: از این سخن ها مگو! مبادا در باره حدی از حدود شفاعت کنی، به آن کس که جان محمد در دست اوست سوگند اگر دخترم فاطمه چنین کرده بود دست او را قطع می کردم و سپس دست آن زن را قطع کرد:صحیح مسلم:ج اا،ص ۱۸۶)).
ثالثا: حراست و صیانت از (عرض، ابرو، شخصیت)مسلمان از جدی ترین سیره های نبوی است که نیاز به نگارش رساله مسقلی دارد ولی همین بس که می فرمود: اِنَّ حُرمَه عِرض المُؤمِنِ کَحُرمَه دمِهِ و مالِهِ؛ حرمتِ حیثیت و آبروی مؤمن همانند حرمتِ جان و مال او است.(لئالی الاخبار، ج ۵،۴، ص ۶۳)
و همچنین پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرماید: مَن مَشی فی عَیبِ اَخیهِ و کَشْفِ عَورَتِهِ کانَت اوّلُ خُطوَةٍ خَطاها وَضَعَها فیجَهَنّم! وَ کَشَف اللهُ عَوَرَتَهُ عُلی رُؤوسِ الخَلائِقِ؛ هر کس برای عیبجویی و فاش کردن اسرار برادر دینیاش قدم بردارد اولین قدم او ورود به جهنم خواهد بود! و خداوند اسرار و عیوب او را نزد همة خلایق فاش و علنی خواهد کرد. (همان)
در ادامه همین سیره رسول خدا(ص) است که ائمه علیهم السلام نیز به شدت از عرض و ابروی اشخاص حراست می کردند از همین رو روایت شده است: (امام علی (ع) مقدار پنج وسق (حدود پنج بار) خرما برای مردی فرستاد. آن مرد شخصی آبرومند بود و از کسی تقاضای کمک نمی کرد، شخصی در آنجا بود به علی( ع)گفت: «آن مرد که تقاضای کمک نکرد، چرا برای او خرما فرستادی؟ به علاوه یک وسق برای او کافی بود.» علی(ع) به او فرمود: «خداوند امثال تو را در جامعه ما زیاد نکند، من میدهم، تو بخل میورزی، اگر من آنچه را که مورد حاجت او است، پس از سوال او به او بدهم، چیزی به او ندادهام، بلکه قیمت آبرویی را که به من داده، به او دادهام. زیرا اگر صبر کنم تا او سوال کند، در حقیقت او را وادار کردهام که آبرویش را به من بدهد، آن رویی را که در هنگام عبادت و پرستش خدای خود و خدای من، به خاک میسایید. وسایل ج۲ص۱۱۸،.)
و نیز درباره امام حسین (ع)روایت شده است:
(مردی از مسلمانان مدینه به شخصی بدهکار شد و نتوانست قرض خود را ادا کند، از طرفی طلبکار اصرار داشت که او قرضش را بپردازد، آن مرد برای چارهجویی به حضور امام حسین (ع) آمد. هنوز سخنی نگفته بود که امام حسین(ع) دریافت او برای حاجتی آمده است. برای اینکه آبروی او حفظ شود، به او فرمود: «آبروی خود را از سوال و درخواست رویاروی و مستقیم نگهدار، نیاز خود را در نامهای بنویس که به خواست خدا آنچه تو را شاد کند، به تو خواهم داد.)
او در نامهای نوشت: (ای ابا عبدالله! فلان کس پانصد دینار از من طلب دارد و اصرار دارد که طلبش را بگیرد، لطفا با او صحبت کن تا وقتی که پولدار شوم، به من مهلت دهد.»
امام حسین (ع) پس از خواندن نامه او، به منزل خود رفت و کیسهای محتوی هزار دینار آورد و به او داد و فرمود: «با پانصد دینار این پول، بدهکاری خود را بپرداز و با پانصد دینار دیگر، به زندگی خود سرو سامان بده و جز به نزد سه نفر به هیچ کس حاجت خود را مگو: «۱- مومن و دین دار؛ که دین نگهبان او است ۲- جوانمرد؛ که به خاطر جوانمردی حیا میکند. ۳- صاحب اصالت خانوادگی؛ که میداند تو به خاطر نیازت، دوست نداری آبروی خود را از دست بدهی، او شخصیت تو را حفظ میکند و حاجتت را روا میسازد. :تحف العقول،ص۲۵۱)
صورت سوم از حق الناس (حق جانی و بدنی) است یعنی آسیب رساندن به جان و بدن دیگران از قبیل ضرب، جرح یا مسموم کردن، و یا ترساندن و هر آنچه که موجب اذیت وازار عصبی و روانی دیگران شود که در فقه اسلامی برای آن مجازاتی چون قصاص و دیه لحاظ شده است و از نظر اخروی همین بس که امام علی(ع) فرمودند که حق تعالی فرمود: (به عزت و جلالم سوگند، ازستم هیچ ستمگری نخواهم گذشت گرچه به اندازه دست بر دست زدنی یا فشار دادن دستی ازروی ستم باشد: المحاسن :ج۱)
البته بین (حق مالی ) از بیت المال و (حق مالی فردی) از نظر حق الناس بودن هیچ تفاوتی وجود ندارد ولی پیچیدگی در بیت المال این است که صاحبان حق همه مردم اند نه شخص یا گروه؛ به همین دلیل اگر کسی در بیت المال تصرف کند بدهکاره همه مردم است، در این صورت امکان رضایت از همه مردم با چه پیچیدگی روبرو می شود از همین رو رسول خدا(ص) فرمود: (پنچ گروه مورد لعن هر پیامبر مستجاب الدعوه اند:کسی که بر کتاب خدا بیفزاید، انکه سنت مرا ترک کند،کسی که قدرالهی را تکذیب کند، انکه حلال شمرد از عترت من چیزی که خدارا حرام کرده است وکسی که اموال عمومی را به خود اختصاص می دهد و ان رابر ای خویش حلال شمرد. کافی،ج۵،ص ۷۴)
*******
۸- ((زهد رسول الله صلی الله علیه وآله))
یکی از سیره های نبوی ((زهد)) است، برای اینکه تصور صحیح و برداشت منطبق با واقع نه سلیقه ای از ((زرسول الله صلی الله علیه وآله)) داشته باشیم بیان چند نکته لازم است؛
نکته اول: از نظر ارباب لغت زهد ورزی نسبت به هر چیز به مفهوم (اعراض از شی و به مقدار اندکی از آن رضایت دادن است: مفردات راغب) ولی در فرهنگ عالمان اخلاق«زهد» عبارت است از اعراض قلبی و عملی از دنیا، مگر به مقداری که آدمی بدان نیاز ضروری دارد، به عبارت دیگر زهد یعنی روی گردانیدن از دنیا برای آخرت و از غیر خداوند دل بریدن. از این تعریف برمیآید که اولاً، زهد نسبت به کسی صادق است که امکان تحصیل دنیا و برخورداری از آن را داشته باشد. ثانیاً، روی برتافتن او از دنیا به دلیل پستی و حقارت دنیا نسبت به آخرت باشد. هرگاه ترک دنیا به دلیل عدم امکان تحصیل آن و یا به هدفی غیر از رضایت خداوند و تحصیل آخرت باشد ـمانند جلب رضایت و محبت مردم و یا به علت فرار از سختی و مشقت تحصیل آنـ به آن «زهد» گفته نمیشود. مقابل آن «رغبت» قرار دارد که به معناى میل به هرچیز است.
نکته دوم: با تامل در خطبه۳۲ و نامه ۲۷ نهج البلا غه می توان گفت مردم در برخورد به دنیا و استفاده از امکانات در ان چهار دسته اند:
دسته اول: کسانی اندکه استعداد تولید ثروت دارند تمام همت آنان کسب دنیا است حلال و حرام برایشان تفاوتی ندارد (و منهم المصلت لسیفه، والمعلن بشره، والمجلب بخیله،ورجله قد اشرط نفسه :گروه دیگرانانند که ازنیامدرآورده،شرخودرا آشکار نموده، مردان سواره و پیاده اش را گردآورده وآماده پیکارساخته و برای رسیدن به اندکی از مال دنیا که غارت نماید دین خود را تباه ساخته. خ/ ۳۲)
دسته دوم :کسانی اند عرضه تولید ثروت ندارند برای اینکه بی عرضگی خود را توجیه کنند لباس زهد به تن می پوشند: (منهم من العاده عن طلب الملک ضووله نفسه،وانقطاع سببه فتحلی باسم القناعه وتزین بلباس.
گروه دیگر کسانی هستند که ضعف نفس و نداشتن امکانات آنان را از تصاحب قدرت برجای نشانده، شرایط او را براین حال قرار داده، اما او خود را به زیور قناعت آراسته و جامه زهد و پارسایی برتن نموده درحالی که هیچ شب وروزی با زهد نگذرانده خ/۳۲ ).
دسته سوم: کسانی اند لباس زهد پوشند تا در پوشش زهد افراد استحمار کرده تا بدون زحمت آنان را استثمار کنند، به عبارت دیگر اینان طالب قدرت و ثروت اندوزی ولی راه رسیدن را لباس زهد می دانند (و منهم من یطلب الدنیا بعمل الالاخره ،ولایطلب الاخره بعمل الدنیا : گروه دیگر به جای اینکه باعمل دنیا آخرت راطلب نمایند باآخرت (مانند نمازوروزه)دنیارا می جویند، تواضع نشان میدهد،کوتاه قدم بر میدارد ،دامن خودراجمع میکند،با ظاهری آراسته خودرا امین جامیزند وپرده پوشی خداراوسیله ارتکاب گناه قرار میدهد)
دسته چهارم: کسانی اند، قدرت تولیدثروت و از امکانات مالی برخوردارند ولی بر دنیا سوارند و ذخارف دنیا آنان را گول نمی زند بلکه از دنیا فانی آخرت باقی می سازند، زهد رسول اعظم از این جنس است، با این که تمام بیت المال در اختیارش بودآن چنان زاهدانه زندگی می کردکه:
۱-امام باقر(ع) در توصیف پیامبر به محمدبن مسلم می فرماید: «یامحمدلعک تری انه شبع من الخبز، ثلاثه ایام متوالیه ا،ان بعثه الله الی ان قبض، محمد شاید پیش فکر میکنی که پیامبر در تمام زمان بعثت تا زمان رحلت سه روزپ شت سرهم از نان گندم سیر نشد؟ الکافی ،ح۸،ص۱۳۰)
۲- عمر می گوید: روزی به اتاق پیامبر(ص) رفتم، دیدم او بر بوریا خفته بود و بوریا بر پهلوی او رد انداخته بود و اندوخته خوراک پیامبر (ص) هم چیزی جز دو مشت جو و یک مشت تره نبود؛ گریهام گرفت. پیامبر (ص) فرمود: ای پسر خطاب چرا گریه میکنی؟ گفتم: چرا گریه نکنم تو برگزیده خدایی و این اندوخته غذایی توست در حالی که خسرو و قیصر غرق در میوه و نعمتهای فراوانند، فرمود: ای عمر خشنود نیستی که دنیا از آن ایشان و آخرت از آن ما باشد؟ من هم پذیرفتم. طبقات الکبری ،ج۱ص۴۰۶)
۳-از انس بن مالک نقل است، فاطمه (س) قطعه نانی برای رسولخدا آورد، پیامبر (ص) فرمود: ای فاطمه این چیست؟ گفت: قرص نانی پختهام، دلم آرام نگرفت تا این قطعه را برای شما آوردم. فرمود: دخترم این اولین غذایی است که از سه روز پیش تاکنون به دهان پدرت رسیده است. باز از انس بن مالک است، هرگز در غذای روز یا شب پیامبر(ص) نان و گوشت با هم در سفره نبود؛ مگر در مهمانیها. طبقات الکبرای ج۱،ص۴۰۴))۴- باز از عایشه نقل است که میگفت: معمولا عبایی را دو لایه پهن میکردم؛ شبی پیامبر (ص) آمد و من آن عبا را چهار لایه کرده بودم، چون پیامبر (ص) دراز کشید، فرمود: ای عایشه امشب رختخواب من چه تغییری کرده است که چون هر شب نیست، گفتم: آن را چهار لایه کردم فرمود: به حال اول برگردان. طبقات ا لکبری ج۱،ص۱۰۵))
۵-در روایت دیگری از عبدالله بن مسعود است که میگفت، پیامبر(ص) بر رو برروی حصیر خوابید که روی پوست ایشان اثر و نشانه انداخته بود؛ چون بیدار شد، من شروع به دست کشیدن به محل نشان حصیر کردم و گفتم چه میشود؛ اگر به ما اجازه فرمایی که روی این حصیر چیزی بگسترانیم تا از تاثیر آن محفوظ بمانی؟؟ پیامبر(ص) فرمود: مرا با دنیا چه کار، مثل من و دنیا چون سواری است که زیر درختی سایه میگیرد و سپس به سرعت حرکت میکند و درخت را رها میکند: طبقات الکبری،ج۱،ص۳۶۳))
۶-واقدی از عبدالله بن زید هذلی نقل کرده که میگفته است: من خانههای همسران رسولخدا را در آن موقع که به فرمان عمر بن عبدالعزیز ویران کردند، دیدم دیوار حیاطها از خشت خام بود و هر حیاط دارای حجرههایی از چوب و شاخ خرما بود که میان آنها را گل اندود کرده بودند، حتی در یک مورد که ام سلمه در نبود، پیامبر (ص) حجره خود را با خشت خام بنا کرد؛ چون رسولخدا برگشتند و متوجه شدند فرمودند: این چیست؟ ام سلمه گفت: ای رسولخدا خواستم از دید مردم محفوظ باشم، فرمودند، ای ام سلمه بدترین چیزی که اموال مسلمانان در آن راه خرج شود، ساختمان است. :طبقات الکبر،ج۱،ص۴۹۹))
در زمان ولید بن عبدالملک و به دستور وی حجرههای همسران رسولخدا ضمیمه مسجد شد، سعید بن مسیب گفت: به خدا سوگند دوست میداشتم که آن حجرهها را به همان حال نگه میداشتند، تا آنکه مردم مدینه و هر کس به آنجا میآید، ببیند رسولخدا در زندگی خود به چه مقدار کفایت میکرد و موجب شود که مردم از مالاندوزی و فخرفروشی دست بردارند و به زهد رو آورند. :طبقات الکبری،ج۱ص۴۹۹)) سرعت حرکت میکند و درخت را رها میکند:طبقات الکبرا،ج۱،ص۳۶۳))
۷-امیرمؤمنان علی (ع) در (خطبه،۱۶۰،نهج البلاغه) به تشریح زهد می پردازد و توضیح می دهد که: «پیامبر از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند و به دنیا با گوشه چشمش نگریست. دو پهلویش از تمام مردم فرو رفته تر و شکمش از همه خالی تر بود. دنیا را به آن حضرت عرضه کردند، اما نپذیرفت و هر چه را که احساس می کرد خدا دشمن می دارد، آن را دشمن می دانست. » امام در ادامه گفتار خویش به ساده زیستی و بی تکلف بودن پیامبر اکرم (ص) پرداخته، می فرماید: «ولقد کان صلی الله علیه و آله یاکل علی الارض ویجلس جلسة العبد ویخصف بیده نعله ویرقع بیده ثوبه ویرکب الحمار العاری ویردف خلفه ویکون الستر علی باب بیته فتکون فیه التصاویر فیقول: یا فلانة لاحدی ازواجه غیبیه عنی فانی اذا نظرت الیه ذکرت الدنیا وزخارفها; (رسول گرامی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله همواره بر روی زمین غذا می خورد و همانند بندگان می نشست و با دست خود کفشش را وصله می زد و لباس خود را می دوخت و بر الاغ برهنه و بی تجهیزات سوار می شد و شخص دیگری را نیز به همراه خود سوار می کرد. (روزی متوجه شد که) پرده ای بر در خانه اش آویخته شده که نقش و نگار و تصویر داشت، به یکی از همسرانش فرمود: این پرده را از برابر چشمانم دور کن که هر گاه نگاهم به آن می افتد، به یاد دنیا و زینت ها می افتد: فتح الباری، ج۵،ص۲۲۸))
نکته سوم: فلسفه عملی زندگی زاهدانه وبی رغبتی اولیا الهی نسبت به ذخارف دنیا بر پایه تحلیل استاد شهید مطهری(ره) در چهار چیز است:
۱-ایثار: اسلام برای چندین هدف قبول می کند که انسان در دنیا زاهد باشد، یعنی از لذتهای حلال چشم بپوشد. انسان در شرایطی قرار می گیرد که در آن، انسانهای دیگر مثل او یا بیشتر از او احتیاج دارند. در اینجا انسان چه می کند؟ ایثار می کند، جود و بخشش می کند، لذتی را که برای خودش حلال و جایز است به دیگری می دهد، نمی خورد تا به دیگران بخوراند. نه اینکه نمی خورد و دور می ریزد تا در آخرت به او بدهند بخورد! اگر چنین کند آنجا به او می گویند کار احمقانه ای کرده ای که دور ریختی به خیال اینکه اینجا بدهیم به تو بخوری. نمی پوشد برای اینکه بپوشاند. آسایش نمی کند برای اینکه بتواند دیگران را در آسایش وارد کند. لذت نمی برد برای اینکه به دیگران لذت برساند. این ایثار است، یکی از عالیترین و باشکوه ترین شئون و خصائص انسانی است، یکی از انسانی ترین کارهای بشر است، زهد است ولی زهد انسانی، زهد صحیح، زهد عالی. این آن زهدی است که علیّ بن ابی طالب دارد.
نمی خورد ولی دور نمی ریزد. زحمت می کشد، به دست می آورد، ولی نمی خورد برای اینکه بخوراند، نمی پوشد برای اینکه دیگران را بپوشاند. وَ یُطْعِمونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ اَسیراً. اِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لانُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکورا (دهر ،ایه،۸-۹)
آیا اسلام این جور زهد و اعراض از لذت دنیا را می پذیرد؟ این گونه اعراض را که هدف انسانی و معقول دارد می پذیرد؟ البته می پذیرد. اصلاً کدام عقل و دل است که این گونه زهد را بفهمد و نپذیرد؟اگر دینی چنین زهدی را توصیه نکندآن دین نیست. اگر یک مکتب اخلاقی چنین زهدی را توصیه نکند، آن مکتب از مفاهیم عالی انسانی با خبر نیست، از انسانیت چیزی نمی فهمد.
این یکی از هدفها و فلسفه های زهد است، زهدی که عقل و وجدان آن را می پذیرد. اسلام به این گونه زهد توصیه کرده است. قرآن درباره ی عده ای از اصحاب پیغمبر، انصار و مؤمنینی که در مدینه بودند می فرماید: وَ یُؤْثِرونَ عَلی اَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ (حشر،ایه ۹) ولو اینکه خودشان در سختی و مشقت بسر می برند ولی برادران مسلمان خودشان را بر خودشان مقدّم می دارند، آنها را بر خودشان ترجیح می دهند.
زین العابدین علیه السلام روزه می گرفت و دستور می داد غذایی برای خودش آماده می کردند و معمولاً دستور می داد غذایی از گوشت باشد مانند آبگوشتهایی که ما می پزیم. وقت افطار که می شد خودش می آمد سر دیگ غذا، دستور می داد ببرند برای فقرا و ضعفا و بیچارگان. در آخر کار یک کاسه به اندازه ی خوراک یک نفر برای شخص خودش نگاه می داشت. البته از نظر اسلام عائله را قبل از خود و بیگانگان باید غذا داد. و چه بسیار اتفاق می افتاد که آن آخر کار که برای خودش یک کاسه باقی مانده بود فقیری می رسید و آن را هم به فقیر می داد. این را می گویند زهد و یک عمل شکوهمند و انسانی.
این یک فلسفه ی زهد است. اسلام این نوع زهد را که نه معنی آن تحمل محرومیت بی منطق است که دور بریزیم تا در آخرت لذت بدهند- که لذت هم نخواهند داد- یا قلمرو دنیا را از قلمرو آخرت جدا کنیم، تأیید می کند.
۲. همدردی: در زهد اسلامی، زاهد زهد می ورزد که ایثار کرده باشد، زهد می ورزد که همدردی کرده باشد. همدردی یکی دیگر از اهداف زهد اسلامی است. یک انسان در مقامی که برایش مقدور است باید ایثار کند، ولی گاهی کار به جایی می رسد که از ایثار هم کاری ساخته نیست. در شرایطی زندگی می کند که مردم بینوا آنقدر زیاد و فراوانند که او نمی تواند با دادن لباسی که می پوشد، آنها را بپوشاند، یا با دادن غذای خود، آنها را سیر کند و یا با بخشیدن پولی که در جیب خودش دارد آنها را متمکّن کند. از اینها گذشته است. جامعه ای است فقیر و مفلوک و بیچاره که در گوشه های مملکت، مردم نان جو هم گیرشان نمی آید. یک وقتی می گفتند در سیستان بچه ها را روزها مثل حیوان در صحرا رها می کنند تا علف بخورند. از یک نفر که در چنین جامعه ای است چه کاری ساخته است؟ تنها یک کار ساخته است: همدردی کردن. فقط می تواند بگوید حالا که برادرانم ندارند بخورند، من چرا بخورم؟ حالا که برادرانم ندارند بپوشند، من چرا لباس فاخر بپوشم؟ به عبارت دیگر حالا که قادر نیست کمک مادی کند و دیگران را از فقر و مسکنت برهاند، با همدردی کردن کمک روحی به آنها می رساند. همین مقدار که می توانم، به آنها کمک روحی می کنم نه کمک جسمی.ایثار کمک مادی است باز در کلمات علی(ع) که اول زاهد جهان است این فلسفه را می بینیم که علی(ع)زاهدِ باهدف است. او مخصوصاً وظیفه ی پیشوایان امّت می داند که با دیگران حداقل همدردی کنند؛ یعنی اگر نمی توانند به آنها کمک مادی کنند، کمک روحی بکنند. چون چشم ضعیفان به پیشوایان امّت است.علی(ع) می گفت من نمی خورم تا همین مقدار بتوانم به روح ضعفای امّت خودم کمک کنم و بگویم اگر شما ندارید بخورید من هم که دارم، می خورم تا مثل شما باشم.
۳. آزادی و آزادگی: فلسفه ی سوم زهد، آزادی و آزادگی است. قرآن هرگز لذت حلال را بر بشر حرام نکرده است. قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اَللّهِ اَلَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ اَلطَّیِّباتِ مِنَ اَلرِّزْقِ :اعراف ،ایه،۳۲). قرآن هرگز نمی گوید از لذتی هم که از راه مشروع به دست می آید استفاده نکن که به آخرت برسی. ولی در عین حال مطلب دیگری هست و آن اینکه: بشرهایی که آرزو دارند آزاد زندگی کنند و به آزادی علاقه مندند، همیشه کوشش می کنند زنجیرها را تا حدودی که ممکن است از دست و پای خودشان برگیرند.
۴. هماهنگی با اقتضای زمان: آن زهدی است که به اقتضای زمان است. زمان ها فرق می کنند؛ در یک زمان برای انسان وظیفه است که زاهدانه زندگی کند و در یک زمان دیگر نه. مثال: ما اگر در زندگی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و حضرت امیر علیه السلام مطالعه کنیم می بینیم زندگی آنها با زندگی ائمه ی بعد مثلاً امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام اندکی تفاوت دارد؛ یعنی زندگی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام ساده تر و زاهدانه تر است از زندگی مثلاً امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام و امام موسی بن جعفر علیه السلام و امام رضا علیه السلام و حتی از زندگی امام حسن مجتبی علیه السلام. این تفاوت از کجاست؟ با بیاناتی که قبلاً ایراد کردم جواب مطلب واضح است، ولی امام صادق علیه السلام صریحاً جواب داده اند. یکی از متصوّفه ی زمان امام صادق علیه السلام- یعنی نیمه ی اول قرن دوم- آمد خدمت ایشان و دید امام یک جامه ی زیبا و ظریف به تن کرده اند. گفت: یا ابنَ رسولِ اللّه! شما چرا باید چنین لباس عالی و فاخری بپوشید؟! فرمود: بیا بنشین گوش کن تا جوابت را بدهم. یک وقت هست که واقعاً اشتباه کرده ای و یک وقت هست می فهمی ولی می خواهی عوام فریبی کنی. اگر نمی خواهی عوامفریبی کنی بیا تا با تو صحبت کنم. حضرت با او صحبتهایی کردند و او نتوانست جواب دهد. رفت و بعد با رفقایش دسته جمعی آمدند. (داستان خیلی مفصل است. می خواهم یکی از نکاتی را که در این داستان هست عرض کنم.) امام به این جمع که آمده بودند و معترض بودند که چرا شما لباس فاخر پوشیده اید فرمودند: ممکن است شما این جور فکر کنید که اگر لباس فاخر پوشیدن خوب است چرا پیغمبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام نمی پوشیدند و اگر بد است چرا تو می پوشی؟ آنها گفتند بلی ما همین را می گوییم. حضرت فرمودند: شما شرایط زمان را درک نمی کنید. از نظر اسلام لباس فاخر پوشیدن گناه نیست. از نظر اسلام خدا نعمتهای دنیا را برای استفاده ی بشر خلق کرده است. خدا این نعمت ها را خلق نکرده است که ما آنها را دور بریزیم؛ خلق کرده که ما از این نعمت ها استفاده کنیم. ولی گاهی شرایط ایجاب می کند که ما به خاطر فلسفه ی خاصی از نعمتهای دنیا صرف نظر کنیم. یکی از آن فلسفه ها این است که در یک زمان ممکن است شرایط زندگی عموم مردم سخت و مشکل باشد، به اصطلاح در جامعه ای باشیم که وضع اقتصادی آن خوب نیست. اگر ما در چنین جامعه ای قرار بگیریم، چنانچه امکانات شخصی ما هم اجازه بدهد که از یک زندگی عالی بهره مند شویم نباید بهره مند شویم برای اینکه اگر بهره مند شویم با برادران خود و انسانهای دیگر همدردی و همدلی نکرده ایم. ولی یک وقت در شرایطی زندگی می کنیم که وضع عموم مردم خوب است. در چنین وقتی دلیل ندارد که ازلباس فاخر استفاده نکنیم:سیری در نهج البلاغه، ص))
*******
۹-((خود کفایی اقتصادی در سیره نبوی))
پس از تاسیس و استقرار نظام نبوی و دولت اسلامی در مدینه، مبارزه با فقر اقتصادی و حمایت از پا برهنگان و نیز تولید ثروت و ایجاد اشتغال سیره و برنامه اقتصادی رسول الله (ص) بوده است وتمام تلاش ان حضرت بر ان بوده است که باتولید ثروت و ایجاد اشتغال از جامعه رفع محرومیت کرده و امت اسلامی را به خود کفایی اقتصادی برساند، برای این که با سیره اقتصادی نطام نبوی شناخت لازم پیداکنیم به تحلیل سبک برنامه و سیره اقتصادی نبوی می پردازیم؛
نخستین برنامه وسیره عملی اقتصادی رسول الله (ص) در رفع محرومیت اقتصادی و فقر زدایی(ترغیب به کار) و مذمت از (عافیت طلبی وتکدی گری) بوده است. یعنی از یک طرف سبک و روش پیامبر(ص) نسبت به کسانی که زمینه تلاش و استعداد کار را داشتند بر ان بوده است که انان را تشویق و ترغیب به کار می کرد وکسب روزی حلال با کدّ یمین و عرق جبین را به منزله جهاد در راه خدا می دانست و می فرمود: (الکاد علی عیاله کاالمجاهد فی سبیل الله:الحیاه ،ج۵،ص۲۵۹) و اگر می دیدید کسی با تلاش و کارکردن به دنبال زندگی شرافتمندانه است دست چنین تلاشگر اقتصادی را می بوسید و به او حرمت و ارج می نهاد از همین رو انس بن مالک می گوید: (هنگامی که پیامبر(ص) از جنک تبوک بر می گشت، سعد انصاری -یکی از کارگران مدینه-به استقبالش امد حضرت به او دست داد، دید دست سعد انصاری زبر و خشن است، پرسید چرا دست تو این چنین است؟ ایا ناراحتی خاصی به دستانت رسیده است؟ مرد انصار پاسخ داد: یارسول الله، زبری دستان من، بر اثر کار با بیل و طناب است که به وسیله ی انها زحمت می کشم و مخارج خود وخانواده ام را تامین می نمایم(فقبل یده رسول الله(ص) وقال :هذه ید لاتمسهاالنار)پیامبر دست اورا بوسید و فرمود: این دستی است که اتش جهنم ان را لمس نخواهد کرد(الکامل ،ج۲،ص۲۶۹)
و از طرف دیگر کسانی که استعداد و توان کار داشتند ولی عافیت طلب بودند و تن به کار نمی دادند و راه تکدی گری را در پیش می گرفتند مذمت و سرزنش می کرد ومی فرمود: ( ملعون ملعون من القی کله علی الناس،ملعون ملعون من ضیع من یعول) از رحمت خدا دور است از رحمت خدا دور است کسی که بار زندگی خود را به گردن مردم بیندازد ملعون است ملعون است ملعون است کسی که اعضای خانواده اش را تباه کند، از همین رو وقتی هم با جوانی رو به رو می شد که قدرت کارکردن را داشت ولی سست عنصر و عافیت طلب بود و تن بکار نمی داد می فرمود: (سقط من عینی مستدرک،ج۱۳،ص۱۱: از چشمم افتاد) ولی در مقابل وقتی جوانی رامی دیدید که با کار وتلاش به دنبال روزی حلال و حمایت از خانواد نیازمند است او را مجاهد فی سبیل الله می دانست از همین رو در روایت امده است: (کان صلی الله علیه واله جا لسا مع اصحابه ذات یوم فنطر الی شاب ذی جلد وقوه پقد بکر یسعی فقالو ویح هذا لوکان شباه وجلده فی سبیل الله فقال الله علیه :ولا تقولوا هذا فانه ان کان یسعی علی نفسه لیکفها عن المسله ویغنیها عن الناس فهو فی سبیل الله وان کان یسعی ابوین ضعیفین او فی ذریه ضعفا لیغنیهم ویکفهم فهو فی سبیل الله. فعالیت اقتصادی از جمله ساخت واحد مسکونی، بازار و احیای اراضی موات رونق پیداکند و تعداد زیادی از مردم مدینه به کار مشغول شوند: سیره شناختی پیامبر،ج۲ص۱۴۴ )
دومین برنامه وسیره اقتصادی نبوی مبارزه با(مفاسد اقتصادی) بوده است .یعنی رسول خدا(ص) هم زمان با ترغیب به کار و تلاش و تولید اقتصادی و ایجاد اشتغال با هرگونه مفاسد اقتصادی مقابله می کرد و اجازه سو استفاده به مفسدین اقتصادی نمی داد از همین رو پیامبر اسلام (ص) کسب درآمد از راههای مشروع را پسندیده دانسته و همواره مردم را از گرفتار شدن در مفاسد اقتصادی، هشدار میداد، چراکه:
اولا: وی غشّ که (اصطلاحی فقهی است و در مورد مخلوط نمودن جنس نامرغوب و مرغوب در معاملات، استفاده میشود.) در معامله را ناصحیح دانسته، از فروش شیر مخلوط با آب برحذر می داشت: و می فرمود: «مَنْ غَشَّ مُسْلِماً فِی شِرَاءٍ اَوْ بَیْعٍ فَلَیْسَ مِنَّا:(من لا یحضره الفقیه ،ج۴،ص۳۸۴): هر کس در خرید و فروش غشّ کند))
ثانیا: ایشان احتکار را نیز منع کرده [بحار،ج،۷۳،ص۳۲۴] و محتکر را ملعون دانست [همان ج۵۹،ص۲۲۹] و فرمود: «هر کس کالایی را چهل روز احتکار کند، تا به قیمت بالاتری بفروشد، اگر تمام پولی را که از این راه کسب کرده صدقه دهد، کفاره گناهش نخواهد شد». [مجموعه ورام،ج۲،ص۸۲]
ثالثا: پیامبر (ص) همچنین مردم را از ربا خواری اکیدا منع کرده [خصال،ج،ص۴۸] و ضمن این که گناه آن را بسیار بزرگ دانست، [روضه الواعظین،ص۴۶۵] فرمود: «شَرُّ الْکَسْبِ کَسْبُ الرِّبَا». [الکافی،ج۸،ص۸۲] بدترین کسب ها،ربا است.
*******
۱۰-((نظارت وحسابرسی در سیره نبوی))
یکی از سیره های مدیریتی نبوی که در در دوره ده ساله حکومت اسلامی در مدینه جنبه اجرایی پیدا کرد و می تواند الگویی برای حکومت ها باشد ((نظارت)) و ((حسابرسی)) از کارگزاران نظام حکومتی است، تحلیل جامع این سیره نبوی در صورتی امکان پذیراست که چند نکته به درستی توضیح داده شود؛
نکته اول؛ این است نظارت و حسابرسی که بتواند نظام حکومتی و یا اداری را به درستی مدیریت کند و مانع از هرگونه اختلاس، رشوه و تبعیض شود چهار مرحله دارد:
مرحله اول؛ از نظارت که هزینه را پایین آورده و بازدهی مدیریت راب الامی برد ((نظارت گزینشی)) یا ((نظارت پیشگیرانه))است، یعنی پیش از انکه شخص به مدیریت سازمانی منصوب شود بایست شایستگی وی از نظر تعهد و تخصص همچنین توانایی نسبت به مدیریت آن سازمان احراز شود چرا که پیشگیری از خطا و اشتباه، بهتر از درمان و اصلاح خواهد بود، از همین روخداوند متعال پیش از انکه حضرت ابراهیم را به امامت نصب کند در چهار مرحله: ((آتش نمرود، قر بانی کردن اسماعیل، بردن زن و بچه به بیابان حجاز، و تحمل در برابر بد اخلاقی همسر) امتحان نمود، پس از این بود که فرمود: ((انی جاعلک للناس اماما: من توراپیشوای مردم قراردادم:بقره/۱۲۴ )) به دلیل اینکه ((نظارت گزینشی)) اصل و پایه در سیستم حکومتی سالم است وقتی ابو برده و پسر عموهایش بر پیامبر وارد شدند و یکی از آنها گفت: ((ای رسول خدا ما را بر پستی از آنچه خدا تو را بر آن ولایت و حکومت داد زمامداری ده؟ پیامبر فرمود: ((انا والله لانولی علی هذالعمل احدا ساله ولااحدا حر ص علیه: به خدا سوگند ما هرگز کسی را که درخواست زمامداری کند و یا برکسب آن حریص باشدحکومت آن نخواهیم داد: صحیح مسلم/ج/۲ /ص۲۰۷)) ازهمین روست امام علی (ع)در فرمان خود به مالک نوشت: ((ثم انظر فی امورعمالک فاستعملهم اختبار: سپس درامور کارمندانتان بیندیش و پس از آزمایش به کارشان بگمار: نهج البلاغه ،نامه،۵۳))
مرحله دوم؛ پس از گزینش دقیق و احراز لیاقت وکاردانی، ((خود کنترلی)) است یعنی هر مدیری و مسئولی بداند پست و مقام اجرایی از جمله اموری اندکه می توانند هر شخص سالمی را به فساد و تباهی بکشانند پس بهتر از هرکسی خود شخص است که می تواند عملکردش را حسابرسی و نظارت کند، نقطه ضعف کارش را بشناسد و درمقام رفع آن بر آید، از همین روست که امام کاظم علیه السلام فرمود: ((لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم: از ما نیست کسی که هرروز به حساب خود نپردازد: بحار /ج۷/ ۷۲))
مرحله سوم؛ از نظارت و حسابرسی ((دولت کنترلی)) است، یعنی مامورین ویژه((مخفی و پنهان)) از چشم مدیر مربوطه که دایما عملکرد وی را تحت نظر داشته و مراقبت کامل نمایند تا مانع از تخلفات احتمالی وی شوند از همین رو امام علی (ع) درنامه به مالک اشتر می نویسد:
((ثم تفقد اعمالهم وابعث العیون من اهل الصدق والوفا علیهم فان تعاهدک فی السر لامورهم حدوه لهم علی استعمال الا مانه والرفق بالرعیه : پس رفتار کار گزاران رابرسی کن وجاسو سانی راستگو وفا پیشه بر. انان بگمار که مر اقبت وبازسی پنهانی از کار آنان سبب امانت داری ومهربانی بارعیت خواهد بود: نهج البلاغه، نامه ۴۰)
مرحله چهارم؛ از نظارت بر عملکرد مدیریت اجرایی((کنترل مردمی)) است، به این معنا چون مردم بدنه اصلی حاکمیت و صاحبان حق اند بی هزینه ترین و مطمئن ترین راه برای نظارت (و ان کان یسعی تفاخرا وتکاثرا فهو فی سبیل الشیطان: روزی رسول اکرم با اصحاب خود نشسته بود، جوان توانا و نیرومندی را دید که اول صبح به کار وکوشش مشغول شده است کسانی که در محضر ان حضرت بودندگفتند این جوان شایسته ی مدح وتمجید بود اگر جوانی و نیرومندی خود را در راه خدا گام بر می دارد، همچنین اگر کارمی کند به نفع والدین ضعیف یا کودکان ناتوان که زندگی شان را تامین کند و از مردم بی نیازشان سازد، باز هم به راه خدا می رود، ولی اگرکار می کند تا با درامد خود می رود، ولی اگر کار می کند تا با درامد خود به تهیدستان مباهات نماید و برثروت و دارایی خود بیفزاید او به راه شیطان رفته و از صراط حق منحرف شده است: احیاالعلوم غزالی ج۱،ص۳۲۵)
این سبک از برخورد پیامبر(ص) موجب می شد تا افراد به جانب کار و تلاش استقلال اقتصادی بروند و شخصیت خود را با تنبلی و اظهار نیاز درمقابل دیگران ارزان نفروشند و سبدهای حمایتی از بیت المال هم اختصاص به کسانی پیداکند که واقعا کار افتاده اند وتوان کار وکسب معیشت را ندارند.
دومین برنامه و سیره عملی اقتصادی نبوی در تولید ثروت و رفع محرومیت و فقر از جامعه(ایجاد اشتغال) بوده است. به این معنا پیامبر(ص) در کنار ترغیب و تشویق به کار، اگر کارگری را می دید که بیکار است ولی ابزار وسرمایه ندارد به جای اینکه اورا تحت پوشش بیت المال قرار دهد سرمایه و ابزار کار در اختیارش قرار می داد تا باکار کردن و تولید ثروت شخص عزت نفس پیداکرده و به خود کفایی اقتصادی برسد از همین رو در گزارش امده است: (فردی به محضر پیامبر (ص)رسید و تقاضای کمک مالی نمود، پیامبر(ص) به او مقداری پول داد و دستور داد تا ریسمانی بخرد و هیزم کشی کند تا از دسترنج خود استفاده کند و افزود: (اگر یک نفر از شما بردوش خویش هیزم کشی کند، بهتر از ان است که ازکسی چیزی بخواهد)
همچنین درگزارش دیگر امده است: مردى از اصحاب در تنگناى زندگى قرار گرفت. وى که داراى شغل مناسبى نبود و بسیارى اوقات از بیکارى رنج مىبرد، خانه نشین شد. روزى همسرش به وى گفت: اى کاش به محضر پیامبر(ص) مىرفتى و از او درخواست کمک مىنمودى! مرد با پیشنهاد همسرش به حضور رسول خدا(ص) رفت. هنگامى که چشم حضرت به او افتاد، فرمود:"من سالنا اعطیناه و من استغنى اغناه الله؛ هرکس از ما کمک بخواهد، ما به او یارى می کنیم ولى اگر بىنیازى بورزد و دست حاجت پیش مخلوقى دراز نکند، خداوند او را بىنیاز مىکند."
او پیش خود فکر کرد که مقصود پیامبر، من هستم و بدون این که سخنى بگوید، به خانه برگشت و ماجرا را براى همسرش بازگو کرد. زن گفت: رسول خدا (ص) هم بشر است. (و از حال تو خبر ندارد.) او را به وضع زندگى نکبت بار و پر مشقت خود آگاه کن.
مرد ناچار براى بار دوم به حضور پیامبر(ص)رفت اما قبل از این که حرفى بزند، پیامبرهمان سخن قبلى را تکرار کرده و فرمود:"من سالنا اعطیناه و من استغنى اغناه الله." بازهم بدون اظهار حاجت، به خانه برگشت ولى چون خود را همچنان در چنگال فقر و بیکارى، ضعیف و ناتوان می دید، براى سومین بار با همان نیت به مجلس رسول اکرم(ص) رفت. باز هم لبهاى رسول خدا(ص) به حرکت درآمد و با همان آهنگ ـ که به دل، قوت و به روح، اطمینان می بخشیدـ همان جمله را تکرار کرد. این بار اطمینان بیشترى در قلب خود احساس نمود؛ حس کرد که کلید مشکل خویش را در همین جمله یافته است. وقتى که خارج شد، با قدمهاى مطمئنترى راه مىرفت. با خود فکر مىکرد که دیگر به دنبال کمک خواستن از بندگان نخواهم رفت. به خدا تکیه مىکنم و از نیرو و استعدادى که در وجودم به ودیعت نهاده شده است، بهره مىگیرم و از او مىخواهم که مرا در کارهایم موفق گردانیده و از دیگران بىنیاز سازد. با این نیت، تیشهاى عاریه گرفت و به جانب صحرا رفت. آن روز مقدارى هیزم جمع کرد و فروخت و لذت حاصل دست رنج خویش را چشید. روزهاى دیگر به این کار ادامه داد تا به تدریج توانست از حاصل درآمد خویش، ابزار کار را فراهم نماید. باز هم به کار خود ادامه دادتا صاحب سرمایه و شتر و غلامانی شد و در اثر تلاش وکوشش شبانه روزی یکی از افراد ثروتمند گردید و روزی به محضر رسول خد(ص) رسید و انچه که بین او و رسول خدا گذشته بود و ان برخورد سنجیده چنبن موقعیتی را برایش رقم زدتوضیح داد پیامبر فرمود: من که به توگفتم؛ هرکس از ما کمکی بخواهد کمک می کنیم ولی اگر بی نیازی بورزد، خدا او را کمک می کند(اصول کافی،ج۲باب القناعه،ح/۷)
سومین برنامه و سیره اقتصادی نبوی برای از بین بردن فقر از مدینه و ایجاد اشتغال؛ بستن ((قرار داد مزارعه ومساقات)) بین مهاجر و انصار بوده است، تا مهاجران بدون زمین، به کار گماشته شوند و هم بازدهی و تولیدات زمین انصار بالا برود، و با لغو انحصارتجارت کشاورزان و پیشه وران وا داشت که در فعالیت اقتصادی و تولید شرکت نمایند و با عقد قرار داد مضاربه و تهیه سرمایه به تجارت بپردازند) و همچنین (با واگذاری املاک اباد و بایر با شرایط ویژه که اقطاع نام داشت به مردم مدینه موجب شد و کنترل مدیران اجرایی خواهند بود که با گزارشات مردمی خود مانع از فساد اقتصادی، فرهنگی و سو مدیریتی خواهند شد، از همین روست ((نظارت عمومی))و یا به تعبیرقران کریم ((امر بمعروف ونهی ازمنکر))یکی از ابزار های مهم در مهار کردن فساد اخلاقی، سیاسیی، اقتصادی جامعه اسلامی است و هر جا مردم در انجام این وظیفه کوتاهی کردند موجب تباهی جامعه شده است که در آیه (۱۱۶)سوره (هود)پرده ازان برداشته ومی گوید: ((فلولا کان من القرون الوا بقیه ینهون عن الفساد فی الارض الا قلیلا ممنون انجینا منهم: چرا در قرون و، (اقوام) قبل از شما، دانشمند صاحب قدرتی نبود دندان که از فساد در زمین جلوگیری کنند؟! مگر اندکی از آنها که نجاتشان دادیم)
مرحله پنجم؛ از نظارت، حسابرسی ((توبیخ وت نبیه)) مدیر یا کارمند حکومتی است ((توبیخ )) و((تنبیه)) همراه با قاطعیتی که همه زیرمجموعه حاکمیتی بفهمند تخلف در نظام اسلامی قابل اغماض نیست از همین رو امام علی علیهالسلام که حکومتش استمرار حکومت نبوی بود به مالک اشتر می نویسد:
(... فان احد منهم بسط یده الی خیانه اجتمعت بها علیه عندک اخبار عیونک، اکتفیت بذالک شاهدا، فبسطت علیه العقوبه فی بدنه واخذته بما من اصاب من عمله ثم نصبته بمقا م المذله ووسمته بالخیانه وقلدته عارالتهمه: و اگریکی از انان دست به خیانت زد، و گزار ش جاسوسان توهم تاییدکرد، به همین مقدار گواهی اکتفا کن او را با تازیانه کیفرکن،اموال در اختیارش باز پس گیر، سپس او را خوار دار، و خیانتکار بشمار، و طوق بد نامی به گردنش بیفکن: نهج البلاغه،نامه ،۵۳)
نکته دوم این است:((نظارت سخت گیرانه))در حکومت نبوی و علوی بر خاسته از سیره قرانی است و ایات متعددی بر اصل نظارت وحسابرسی دلالت دارد
دلیل اول؛ براهمیت (نظارت و حسابرسی) این است (۳۷۶) آیه از آیات قرآن مربوط به نظارت و حسابرسی است که نقطه مشترک همه آنها این است خداوند متعال انسان راپس از آفرینش به حال خود رها نکرده بلکه دو فرشته را ناظر وکنترل مخفی بر رفتارش قرار داده است که تااعمال روز مره اورا مورد(حسابرسی) قرار دهند، تا انچه را به درستی انجام داده ثواب وانچه تخلف کرده مورد مجازات قرار بگیرد از همین رو در ایه(۱۷-۱۸) سوره(ق)آمده است: ((اذ یتلقی المتلقیان عن الیمین وعن الشمال قعید مایلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید:(بخاطر بیاورید) هنگامی راکه دوفرشته راست وچب که ملازم انسان اند اعمال اورا دریافت می دارند انسان هیچ سخنی را بر زبان نمی آورد مگر اینکه هماندم فرشته ای مراقب واماده برای انجام ماموریت (وظبط ان)است))
دلیل دوم براهمیت و جایگاه ((نظارت و مراقبت)) داستان حضرت سلیمان در قرآن کریم است چراکه این داستان حکایت کننده این واقعیت است که یکی از ابزار مهم برای پیامبر ی چون حضرت سلیمان ((نظارت وکنترل)) بوده است، از همین رو در ایه(۱۹-۲۰)سوره(نمل)امده است: (( وتفقدالطیر فقال مالی لا اری الهد هد او کان من الغایبین لا عذبنه عذابا شدیداً او لاذبحنه اولیاتینی بسلطان مبین :(سلیمان)درجستجوی آن پرنده برآمد وگفت: چرا هدهد را نمی بینم، یا اینکه او از غایبان است قطعا او را کیفری شدید خواهم داد یا او را ذبح می کنم، یا باید دلیل روشنی(برای غیبتش) برای من بیاورد.))
دلیل سوم بر مشروعت ((نظارت و کنترل)) داستان موسی و هارون است که در ایات(۹۰-۹۲-۹۳ سوره (طه) و نیز آیه (۱۵۰) سوره (اعراف) آمده است که: ((موسی به هنگام رفتن به میقات رهبری قومش را به هارون سپرد، وقتی بر می گردد می بیند قوم سامری پرست شدند، نخست هارون راحسابرسی کرد وگفت:((قال یهرون مامنعک از رایتهم ضلو... قال یبنوم لا تاخذ بلحیتی ولابرا سی...)) این سیره ((نظارت سخت)) موسوی نشان می دهد رفتار هیچ مدیری نباید از دید مسول بالا پنهان بماند.
دلیل چهارم بر اهمیت ((نظارت و کنترل))
آیات((۴۴-۴۵-۴۶) سوره ((حاقه)) است، چراکه در این آیات پیامبر صادق و مصدق با اینکه از عصمت مطلقه بر خوردار بود در اجرای مسئولیتش مورد نظارت حق تعالی قرار گرفته و خطاب به آن حضرت آمده است: ((ولوتقول علینا بعض الا قاویل/ لاخذنا منه باالیمین/ ثم لقطعنا منه الوتین/فمامنکم احد عنه حاجزین: اگر سخنی دروغ برنامه می بست مااو را با قدرت می گرفتیم سپس رگ قلبش را قطع می کردیم وهیچ کس از شما نمی توانست مانع مجازات او شود.))
دلیل پنجم بر اهمیت نظارت، سیره عملی شخص رسولالله صل الله علیه وآله وسلم است چراکه امام رضا علیهالسلام روایت می کند: ((کان رسولالله صل الله علیه وآله اذا وجه جیشافامهم امیر بعث معه من ثقاته من یتجسس له خبره: (قرب الاسناد:ص۱۴۸: هرگاه رسول خدا سپاهی را اعزام می نمود فر ماندهی برای آن قرار می داد و با ان افراد موثقی را می گماشت تارفتارش را زیر نظر گرفته و برای پیامبر گزارش کند))
بنابراین از دلایل پنج گانه به این نتیجه می رسیم بهترین روش مدیریتی در اداره حکومت ((نظارت، کنترل وحسابرسی)) است که می تواند مانع از تخلفات شود و حکومت را از فساد سیاسی، اقتصادی صیانت نماید، و منشا بسیاری از تخلفات به دلیل نبودن نظارت درسیستم حکومتی است.